منه ی من!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۲/۰۹
    722
  • ۰۲/۰۱/۳۰
    721
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    720
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    719
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    718
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    717
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    716
  • ۰۱/۰۳/۰۹
    715
  • ۰۱/۰۲/۱۱
    714
  • ۰۱/۰۱/۳۱
    713
آخرین نظرات
  • ۱۹ دی ۰۰، ۱۳:۲۱ - دچارِ فیش‌نگار
    :)

109

دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۲۶ ق.ظ

حالِ ...!!!

حالم که خوب باشه پا به پای دردونه میدوم، و حتی از جیغ کشیدن های سرسام آورش، شادی بیش از حدش رو استنباط میکنم، و خوشحال میشم که با من اینهمه شاده

حالم که خوب نباشه ازش کناره میگیرم و حتی کوچکترین صدای بلندش توی گوشم صدای ناقوس کلیسایی در چندمیلیمتری رو میده


حالم که خوب باشه از آشپزی لذت میبرم، و دونوع و حتی گاهی سه نوع غذا رو با تزئینات درست میکنم

حالم که خوب نباشه یه نوع رو به زوووووووور


حالم که خوب باشه، میگم چه خوبه که توی این خونه ام، ناخواسته خدمت اهل بیت میکنم

حالم که خوب نباشه، میگم: ثوابِ اجباری!!! چرا هر روضه، تولد، نماز و .. که مامان برگزار میکنه، باید یه طوری طبقه ما هم کشیده بشه


حالم که خوب باشه، حرفهای ضد و نقیض مامان رو میگیرم به اینکه مامانِ دیگه

حالم که خوب نباشه، کوچکترین حرفش به هم میریزه منو، و سلسله وااااااااااااار میاد تو ذهنم که فلان جا هم بهم زور گفت، فلان جا منو اصلا حساب نکرد، فلان جا بی احترامم کرد و ...


حالم که خوب باشه، آقای همسر هرچی بگه، میگم آرامش، بهترین صلاحه در قبال شیطنت هاش

حالم که خوب نباشه، با اولین شوخی فوران میکنم که تو که میدونی من از این نوع شوخی ها متنفررررررررررررررم


حالم که خوب باشه هرازگاهی خدمتم به مامان رو میذارم به حساب اینکه یه عمری خدمت منو کرده، خب این به اون در

حالم که خوب نباشه میگم خب اون زمان هم فلان کار رو نکرد، الان هم شرایط منِ شاغل و بچه دار رو درک نمیکنه


حالم که خوب باشه بدخواهی ها، بداخلاقی های همکارهام رو میذارم به حساب اینکه خدا که هست، بی خیییییییییال

حالم که خوب نباشه تا روزها به هم میریزم که من که به کسی بدی نکردم، چرا پس بد منو میخوان، یا اصلا چرا من اینقدر بد نیستم


حالم که خوب باشه شیرجه رفتن های دردونه روی سرم، یه سره حرف زدنهاش توی گوشم(وقتی از سرکار اومدم، یا آخرشب که مست خوابم) رو با عشق تحمل میکنم و دل به دلش میدم که خب دلتنگم شده

حالم که خوب نباشه میخوام فریاد بزنم که منم خب آدمم، خسته ام، هیچ کس تو خستگی یا خلسه خواب آلودگی نمیخاد یکی رو سر و کمرش شیرجه بره و حتی گاهی میخام پرتش کنم یه طرف دیگه که اینقدر به من نچسب


حالم که خوب باشه مامان که کاری ازم میخاد، با حس غرور که منم میتونم برای مامان کاری انجام بدم، قبول میکنم

حالم که خوب نباشه، یکی توی گوشم هییییییییی وراجی میکنه که تا کی؟ چرا از بقیه نمیخاد


حالم که خوب باشه، میگم میمونم توی این خونه، با همه سختی هاش، که مامان تنها نمونه، که تنهایی شروع قسمت اعظم بیماری های دوران کهنسالیه

حالم که خوب نباشه، میگم نه، زودتر برم


حالم که خوووووووووووووب باشه....


الهی حول حالنا الی احسن الحال

  • مک بس

نظرات  (۱)

توصیفی بود از همه ی ما..

پاسخ:
آره خب، ممکنه برای همه پیش بیاد
اما قسمتهاییش هم به ضعف ایمانم برمیگرده

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">