منه ی من!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۲/۰۹
    722
  • ۰۲/۰۱/۳۰
    721
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    720
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    719
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    718
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    717
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    716
  • ۰۱/۰۳/۰۹
    715
  • ۰۱/۰۲/۱۱
    714
  • ۰۱/۰۱/۳۱
    713
آخرین نظرات
  • ۱۹ دی ۰۰، ۱۳:۲۱ - دچارِ فیش‌نگار
    :)

421

يكشنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۵، ۰۸:۲۵ ق.ظ

دردونه بدون هیچ مقدمه ای میگه: چرا پیامبر پیش خداست، و امام حسین؟؟؟

و میزنه زیر گریه، میگم خب چی شده مگه؟؟  میگه میخوام پیش من باشن

بدجور غافلگیر شدم، گریه اش هم تموم نمیشه، به هق هق می افته و میگه: کاش امام حسین بابای من بود..


  • مک بس

نظرات  (۳)

  • مردی بنام شقایق ...
  • سلام


    شبیه این مکالمات و احساسات رو من هم موقع کودکی داشتم.

    عجیبه!
    پاسخ:
    سلام
    من واقعا غافلگیر شدم، تا حالا خیلی گفته که کی میریم کربلا، مشهد یا مکه، و این اولین بار بود که چنین خواسته ای داشت
    !!!!
    عزیزممم :)
    چی گفتی براش که اینقدر عاشقش کردی خب؟ :)
    پاسخ:
    :)
    من چیز خاصی نگفتم، به همین خاطرم غافلگیر شدم

    امیدوارم این حس خوب برای همیشه باهاش بمونه

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">