منه ی من!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۲/۰۹
    722
  • ۰۲/۰۱/۳۰
    721
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    720
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    719
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    718
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    717
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    716
  • ۰۱/۰۳/۰۹
    715
  • ۰۱/۰۲/۱۱
    714
  • ۰۱/۰۱/۳۱
    713
آخرین نظرات
  • ۱۹ دی ۰۰، ۱۳:۲۱ - دچارِ فیش‌نگار
    :)

193

سه شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۰۰ ب.ظ

192

سه شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۵۸ ب.ظ
پای اعلامیه ترحیم میخکوب میشم: جوانِ ناکام...

یاد خواستگاریی می افتم که با وجود شرایط نسبی مطلوب، خیلی غیرمنتظره و تقریبا بی دلیل، به سرانجام نرسید!



191

سه شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۳۶ ق.ظ

من از تکرار مکررات تقریبا متنفرررم!!

انقدر که برخی موقعیت ها رو به همین خاطر از دست دادم، و احتمالا از دست خواهم داد، یعنی کنکورهام رو هم اگه بار اول قبول نمیشدم، بار دوم شرکت نمیکردم!



و زندگی پر از تکراره!!!

کاربیرون، کار خونه، و خیلی از روابط بی روح و تکراری:(((((((((((((((

میدونم برای همه همینه، البته همه اونهایی که مثل من، پشت کارهای تکراریشون روحی ندمیدن

190

سه شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۲۹ ق.ظ

اینکه کسی در مقابلت سکوت میکنه الزاما معنیش موافقتش با صحبت هات نیست؛ یکی از دلایلش بی اهمیتی صحبتته

در مقابل؛ کسی که جواب حرفت رو میده، ولو با عصبانیت، یعنی صحبتت براش مهمه



189

دوشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۲۴ ق.ظ
چندروز پیش: به دردونه گفتم خریدهای امروزت به این خاطر بود که امروز تولد امام حسین بود

چندروز بعد: در راه بیرون: امروز تولد کیه؟       -تولد حضرت علی اکبر
- پس من باید!! خرید کنم!!!


پ.ن. سرعت گذاشتن این پست یه کم!! لاک پشتی بود:)

188

دوشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۱۱ ق.ظ

از قشنگی های ماه شعبان اینه که دردونه ات تو دهه آخر، هرروز بپرسه امروز تولد کیه؟:)

187

يكشنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۱۶ ب.ظ

به شیشه ی اتاقم دوباره "هــا" کردم

 

و از نوشتن اسمت بر آن "حـیـا" کردم

 

به روی شیشه کشیدم عکس یک "گـنـبـد"

 

به پای شیشه نشسته "رضــا رضــا" کردم ..

 


پ.ن. برگرفته از

184

يكشنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۲۱ ق.ظ

تولد 87 سالگی:)))))))))))))

دیروز بود، تولد 87 سالگی مادربزرگم به همت خاله کوچیکه:)))


پ.ن. چقدر خوبه مهمونی هامون تا این اندازه هدفمند و قشنگ برگزار بشه، تصور همه عیددیدنی بود، ولی در اصل جمع کردن کل فامیل با یه بهونه قشنگ

پ.ن. نکته جالب ماجرا اونجا بود که خاله خواسته بود مادربزرگ رو غافلگیر کنه، لذا بعد از همه دعوتش بنموده بود، و مادربزرگ با کلی دلخوری امده بود که ...

183

جمعه, ۷ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۲۹ ق.ظ
دردونه:من میخام برم پیش آقای خامنه ای :-)
بعد از اینکه سان دیدن رهبری رو باهم دیدیم، مشتاق شده :-)

182

جمعه, ۷ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۲۷ ق.ظ

رهبری در دیدار از دانشکده افسری،به دانشجویان نمونه سردوشی و هدیه دادن

—بلد هم نبودم کجا دانشجوی نمونه بشم:دی