منه ی من!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۲/۰۹
    722
  • ۰۲/۰۱/۳۰
    721
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    720
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    719
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    718
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    717
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    716
  • ۰۱/۰۳/۰۹
    715
  • ۰۱/۰۲/۱۱
    714
  • ۰۱/۰۱/۳۱
    713
آخرین نظرات
  • ۱۹ دی ۰۰، ۱۳:۲۱ - دچارِ فیش‌نگار
    :)

138

چهارشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۱۳ ق.ظ

چرا بعضی ها دروغ به بچه رو دروغ به شمار نمیارن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

137

دوشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۱۴ ق.ظ

دوروزقبل با دردونه رفتیم آرایشگاه (دو ساعت و نیم وقتمون رو گرفت، راهش هم بسیییییییی دور بود)با اینکه موهاش بلند شده، چون خودش نخواست براش کوتاه نکردم

دیروز: رسیدم خونه، دردونه درو باز کرده، خشکم زد: موهاش انقدر کوتاه شده که جلوش شده مثل این زن های مصری توی فیلمهای قدیمی که چتری صاف میریزن توی صورتشون

دردونه موهاش فره،فر که میخوره که دیگه...


بعد از نیمساعت و کلی کلنجار با خودم، به مامان میگم: خب من دیروز برده بودمش آرایشگاه، نمیخاستم موهاش رو کوتاه کنم

میگه: من کوتاه نکردم، فقط جلوهاش رو زدم!!!!!!!!!


گاهی حتی این برخوردهای به ظاهر ساده، کل روزم رو دگرگون میکنه

136

دوشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۳۵ ق.ظ

دیشب توی گروهی، عکس ژلهِ خودم رو یکی فرستاد که چه خوشگله! :))

البته اعتراف کرد که از یه گروه دیگه دزیده!!:)


پ.ن. این پست در راستای کم کردن بار غرولندهای چند پست اخیر ارسال شد:دی


135

دوشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۲۸ ق.ظ

آشپزی داره یه مسئله سخت میشه برام!!!

اینکه باید نهار و شام رو همزمان درست کنم، و اینکه باید ذائقه بسیار متفاوت آقای همسر، دردونه، و مامان رو همزمان در نظر بگیرم، کارم رو سخت کرده!!

و بدتر اینکه طبق قانون نانوشته ی اکثر آدمها: در شرایط مطلوب تشکری نمیبینم، اما به محض تکراری بودن، یا به هردلیل نا مطلوب شدن طعمش، تذکرات لازم رو از سه جهت دریافت میکنم


پ.ن.روز ما تقریبا از ساعت 6!! آغاز میشه و تا حدودای 11 (که رسما انرژیم ته میکشه)، اصولا دوساعتش به آشپزی میگذره، یک ساعت هم شام خوردن دردونه طول میکشه، اون دو ساعت هم یا به پارک رفتن میگذره، یا کارهای خونه


پ.ن.2.من خودم هم از این قانون نانوشته استفاده میکنم؟!!

134

دوشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۲۱ ق.ظ

مامان میگه دیشب از دردپا خوابم نبرد، چون دیروز مهمون (یکی از خواهرزاده هام) داشته و براش نهار درست کرده!!

کاش یک بار توی این دوسال اخیر ازش شنیده بودم که چه خوبه که نهارش باماست، یا چه خوبه که درگیر جور کردن بساط صبحانه نیست، نه حتی زبونی، توی رفتارش دیده بودم

133

دوشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۱۷ ق.ظ

132

دوشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۳۱ ق.ظ

آدمها در هر موقعیت و مقامی که باشن، ذات و تربیتشون رو نشون میدن

از بالاترین تا پایین ترین جایگاه اجتماعی


پ.ن. خدایا در تربیت فرزندم کمکم کن

پ.ن. خیلی مصداق و نمونه دارم، که برای اینکه به جایگاهی بی احترامی نشه، بیان نمیکنم

131

دوشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۲۹ ق.ظ

گاهی فکر میکنم هیچ وقت استاد راهنمام رو نمی بخشم!!!

توی دوره کارشناسی رتبه یک دانشگاه بودم، گرچه استادهام کم گذاشتن، ولی بضاعتشون این بود، یعنی از کسایی که سالهای اخرتدریسشون بود، انتظار آموختن مباحث روز رشته شایـــــــــــــــــــد یه کم ، زیاد بود

البته دوره کارشناسی، حداقل من بی اراده پرت شده بودم توی این رشته، و تــــــــــــا بخوام بفهمم این رشته چی هست و چه انتظاری باید از اساتید داشت، شده بود سالهای آخر!

اما دوره ارشد فرق داشت، همه مون با علم به محتوای رشته رفته بودیم، و شرایط سختِ همه جوره دانشگاهِ فلان رو به جون خریدیم که توی قطب علمی رشته مون درس بخونیم، خصوصا من که متاهل! راهی شهری شدم که 15-16 ساعت از محل زندگیم دورتر بود..

ولی اساتید وووووووواقعا کم گذاشتن!

و استاد راهنمای من هم که.. در دوران پایان نامه نویسی و خصوصا سرجلسه دفاع سنگ تموم گذاشت!

قبلترها فکر می کردم خب من به خاطر شرایط زندگیم کوتاه اومدم و تسلیم شرایط شدم و دیگه ادامه ندادم، ولی وقتی از 6-7 نفرمون هیچ کس ادامه نداد، و حتی تغییر رشته دادن، یه کم از عذاب وجدان درونیم کاسته شد..

ولی همیشه این سوال توی ذهنم هست که چرا؟؟؟؟؟؟ اساتیدی که به قول خودشون تنها گروهی در سراسر ایران بودن که توی رشته ما، استاد تمام و پروفسور بودن، چرا باید چنین رفتاری با دانشجوهاشون که واقف بودن از بهترین های دانشگاه های سراسر کشورن، داشته باشن؟؟که همه شون رو از ادامه تحصیل منصرف کردن!!



پ.ن.این پست رو به بهونه روز استاد نوشتم

پ.ن.تنها چیزدنیایی که در دیگران منو برانگیخته می کنه، ادامه تحصیلشونه، یادم نمیاد به ثروت، زیبایی یا مقام کسی غبطه خورده باشم

پ.ن.2. خیلیییییییی دلیل برای این گونه رفتارها هست، و میدونم که متاسفانه در جامعه علمی کشورمون کم نیست


130

دوشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۱۵ ق.ظ

گاهی فکر میکنم من آدمِ کار بیرون نیستم، و احتمالا یه زمانی در یک عمل غافلگیرانه، بیخیال همه چیز خواهم شد

البته اگه موقعیت خاص کاریم نبود، تا حالا حتما این کارو کرده بودم

نه که موقعیتِ به معنای واقعی، خاصی باشه، ولی برای رشته تحصیلی من خوبه

حداقل تو همکلاسی هام وضعیت شغلی من از همه بهتره

البته همیششششششه شنیدن آواز دهل از دور خوشه!

129

دوشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۱۲ ق.ظ

چقدر خوبه آدم یه هنری بلد باشه، برای مواقعی که دلش میگیره، و فقط میخاد برا دل خودش باشه

مثلا خطاطی، موسیقی، یا طراحی


پ.ن.قبلترها خطم بد نبود، البته حرفه ای نبود، چون آموزشی ندیده بودم، ولی باز خوب بود