128
چشم من تنها در یک مورد شوره: و اون هم دردونه است!!!!
یعنی امکان نداره از ذهنم رد بشه که مثلا چه عجــــــــــب دردونه یه گاز به فلان خوراکی زد، و گاز دومی زده بشه و ...
حتی سعی میکنم اصلا نگاه نکنم، ولی ذهنه دیگه، راه خودشو میره!!! :(((
چشم من تنها در یک مورد شوره: و اون هم دردونه است!!!!
یعنی امکان نداره از ذهنم رد بشه که مثلا چه عجــــــــــب دردونه یه گاز به فلان خوراکی زد، و گاز دومی زده بشه و ...
حتی سعی میکنم اصلا نگاه نکنم، ولی ذهنه دیگه، راه خودشو میره!!! :(((
نفهمیدم کی خوابم برد، یه لحظه چشمهامو که باز کردم دوتا چشم تو تاریکی داشت خیره منو نگاه میکرد!
یادم افتاد به صداهای مکررش که نازم کن، و من که گفته بودم ببخشید خوابم برد و اینکه نهایتا گفت: خب بسه، دیگه نازم نکن!!!
اینجور وقتها عذاب وجدان منو میکشه
ولی از طرفی هم خب نیاز به خواب، از طبیعیات زندگیه، چی کار کنم؟:(((
مامان یه خواب دیده که تعبیرش منو خلع صلاح کرد!!
تا حالا چندپست درمورد مامان نوشتم، ولی ننوشتم که قسمت اعظمی از ایمانم (همین مقدار کم) از مامانه
تقریبا بدون استثناء، وقتی آقای همسر میرن بیرون و دردونه بیداره، میره بدرقه و میگه: زود برگرد و اخیرا اضافه میکنه: مظاهبِ خودت باش:)))
پ.ن.معلم خوبیه (با شرمندگی!!)
فکر کنم دردونه دارای یک ژن جهش یافته! ی ترک زبانه :دی
که "ق" رو تلفظ نمیکنه:)))))
پ.ن. میدونم خیلی از بچه ها "ق" رو به راحتی تلفظ نمیکنن
تو خانواده پسربچه ای داریم که براش نوحه میخونن، سینه میزنه
آهنگ میخونن، شروع به رقص میکنه
و وقتی جالب تر میشه که این دو کار رو به تناوب، و پشت سر هم انجام میدن!
پ.ن. رقص نه به معنای واقعیش، منظورم همون تکون دادن دسته
پ.ن..2. مراقب باشم مستقیم یا غیرمستقیم به بچه چی یاد میدم
بچه گی یعنی یک ساعت تمام با یک عدد! کفشدوزک سرگرم بشی، تمام حیات رو دنبالش باشی، و به سبک خودت براش مادرانه گی کنی، و باهاش حرف بزنی، تــــــــــازه متعجب هم بشی که چرا حرف گوش کن نیست:دی
مهم نیست در چه شرایطی زندگی میکنی، مهم اینه که بتونی تو اون شرایط، بهترین رو زندگی کنی
رونوشت به تمام لحظه هایی که فکر میکنم اگه ادامه تحصیل داده بودم، یا اگه بابا زنده بود، یا اگه برادر داشتم، یا اگه ازدواج نکرده بودم، یا بچه دار نشده بودم، یا اگه شاغل نبودم، یا اگه این رشته رو نخونده بودم، یا اینجا شاغل نمیشدم، با فلانی آشنا نشده بودم یا ....
روابط سببی و نسبی تو خانواده ما یه کم قاطی شده!!
مادرزن از داماد طرفداری میکنه، مادرشوهر از عروس:دی
فکر کنم قسمت دومش نادرتر از قسمت اولش باشه:)
از اول ماه، گفتم دردونه بعد از نماز بیاد بغلم باهم دعاها رو بخونیم
الان عاشـــــــــق این مرحله است، ولی
من بدجور گیرافتادم: انقدر وووووووووول میخوره و شکلک درمیاره و میخنده، که همون یه کلمه ای که توی تنهایی حداقل تلفظش رو میفهمیدم رو هم دیگه متوجه نمیشم!!!!