منه ی من!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۲/۰۹
    722
  • ۰۲/۰۱/۳۰
    721
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    720
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    719
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    718
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    717
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    716
  • ۰۱/۰۳/۰۹
    715
  • ۰۱/۰۲/۱۱
    714
  • ۰۱/۰۱/۳۱
    713
آخرین نظرات
  • ۱۹ دی ۰۰، ۱۳:۲۱ - دچارِ فیش‌نگار
    :)

۳۷ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

101

چهارشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۴۱ ب.ظ

عضو بودن در یک گروه اجتماعی، که به ظاهر مردی عضوش نیست، دلیل میشه که اعضا عکسهای بی حجاب و بعضا خانوادگیشون رو بذارن؟


پ.ن.به کجا چنین شتابان؟؟؟

100

سه شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۳۱ ب.ظ

بهار یعنی:

زیر آفتاب، در عرض چند دقیقه، سرتاپا خیس بشی از بارووون :-)


پ.ن.باز باران بارید،خیس شد خاطره ها،مرحبا بر دل ابری هوا...

پ.ن.امیدوارم کم تحریف کرده باشم ;-)

99

سه شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۲۸ ب.ظ

گاهی مامان طوری برخورد میکنه،که حس میکنم هیییییچ قرابتی باهم نداریم



پ.ن.مدتهاس یاد گرفتم ازش هییییچ انتظاری نداشته باشم،ولی باز گاهی کم میارم:(

98

سه شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۵، ۱۰:۲۷ ق.ظ

چقدر ناتوان بودم در آروم کردن دوستی که شرایط زندگیش بسیـــــــــــــــــــار شبیه شرایط زندگی منه، و در آستانه شروع به کار مجددش بعد از مرخصی زایمان بود، و پر از استرس و حس های مادرانه:((((((((((((((

97

دوشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۵، ۱۰:۴۲ ق.ظ

هفته ای چند روز این دانشجو رو میبنم، روزهای اول فکر میکردم هنوز با جو دانشگاه آشنا نیست خوب، کم کم تغییر میکنه، شیوه لباس پوشیدنش!!

اما یکسال گذشت و تغییر               نکرد: هنوزم خاص لباس میپوشه: مثلا مانتو سفید با راه های صورتی، با روسری سبز (اونم سبز سیدی هااااا)با گلهای درهم، ساعت آبی فیروزه ای، شلوار مشکی، و کفش های قهوه ای  (این تیپ امروزش بود:دی)

از یه طرف غبطه میخورم به این اعتماد به نفسش، یا تغییر ناپذیریش!!

و از یه طرف فکر میکنم زندگی با چنین افرادی، اگر با شناخت و تفاهم کامل نباشه، چــــــــــــــقدر  میتونه سخت باشه!!

96

يكشنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۵۰ ق.ظ

و دردونه ای که عــــــــــــــــــاشق گله:))

95

يكشنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۰۳ ق.ظ

دارم وسوسه میشم، نمیدونم از کدوم نوعش:((

94

شنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۱۳ ب.ظ

شنبه ها، ساعت های کاری، قرن میگذره:(((((

93

شنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۲۴ ق.ظ

بـــــــــــــــــــــــاز هم سردرد:((((((


پ.ن. این مواقع، حس میکنم فن کامپیوترم، توی سر من میچرخه(آیکون گریه)

92

پنجشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۳۶ ب.ظ

دردونه بغلم میکنه،میگه خیلییی دوستت دارم،یا گاهی هم میگه چقدررررر مامانم مهربونه

ذوق مرگ میگم چرا؟

میگه چون همه چیز برام میخری


پ.ن.تقریبا همه دوست داشتنهای ما،همینطوره،حتی بندگی مون :-\