81
گاهی حس میکنم من وابسته ترم به دردونه، تا ایشون به من:)
گرچه دیروز تا یک ساعت بعد از خونه رسیدنم منتظر بهونه برای های های گریه کردن بود، و بسیییییییی سخت گذشت (خب خودمم بعد از دوهفته صبح زود زده بودم بیرون و بعد از 8-9ساعت رسیده بودم، تازه شبش هم نخوابیده بودم:()، ولی گلایه ای نکرد
پ.ن. واقعا خدا رو شاکرم که بچه سختی قسمتم نکرده
پ.ن. آخرشب: مامان فردا خونه می مونی؟؟
پ.ن.داشتم از این خونه دل میکندم هااااااااااااااااا
پ.ن. باید یه روزی دلایل امروزم برای سرکارآمدن رو بنویسم، حتما! به کار خواهد آمد