344
به این فکر میکردم که سال قبل سرماخوردگی های دردونه از محرم شروع شد
امسال پیشرفت نمودن، به استقبال رفتیم:(((
+شروع سرماخوردگی های دردونه از گلوشه، هرشبی که تا صبح آرامش نداشته باشه، و تنفسش به مشکل بخوره، آغاز پروسه نفس گیرِ ماست:(
به این فکر میکردم که سال قبل سرماخوردگی های دردونه از محرم شروع شد
امسال پیشرفت نمودن، به استقبال رفتیم:(((
+شروع سرماخوردگی های دردونه از گلوشه، هرشبی که تا صبح آرامش نداشته باشه، و تنفسش به مشکل بخوره، آغاز پروسه نفس گیرِ ماست:(
گوشیم رو که عوض کردم مامان کلی نصیحتم کرد، و حتی گفت اگه همه اش سرت تو این!!! باشه، حلالت نمیکنم، تا مدتها هم به همراه دردونه و آقای همسر:/ نقش ناظر میزان استفاده من رو به عهده داشتند!!!
حالا و با گذشت نزدیک به یک سال، گوشی مامان از گوشیِ منم باکلاستره، میگم: شما که با این نوع گوشی ها مخالف بودی
میگه: من دُرُست استفاده میکنم!!! :///
پ.ن. خوشم!! میاد که: ممکنه نظرش راجع به اشیاء تغییر کنه، ولی در مورد ما نه!!
همکارمون پسرِ به اصطلاح دم بخت داره، هـــــــــــروقت حرف میشه، سه چهارتا مورد رو همزمان زیرنظر داره!!!!
خب این یعنی چی!!!
یه هو یادم اومد که بگم: تولد دردونه رو صورتی و سفید گرفتم:دی
اینو گفتم از اون جهت که تو چندتاپست نظردوستان رو گرفته بودم، نه از این جهت که خیلییییییییی مهم بود:)
55دقیقه از یک ساعتی که دیروز برای خواب عصرگاهیم تعیین کرده بودم، ساعت همسایه زنگ خورد:/
پ.ن.امید من به کهنه بودن باطریش، بی نتیجه بود!
از کنار جمع های دانشجویی که میگذرم، نوع حرف زدنشون، رفتارهاشون و کلا دنیاشون رو که میبینم
تــــــازه به خودم میام که چقدر پیر شدم!!