منه ی من!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۲/۰۹
    722
  • ۰۲/۰۱/۳۰
    721
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    720
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    719
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    718
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    717
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    716
  • ۰۱/۰۳/۰۹
    715
  • ۰۱/۰۲/۱۱
    714
  • ۰۱/۰۱/۳۱
    713
آخرین نظرات
  • ۱۹ دی ۰۰، ۱۳:۲۱ - دچارِ فیش‌نگار
    :)

243

يكشنبه, ۶ تیر ۱۳۹۵، ۰۹:۲۷ ق.ظ

کافیه یه روز تو خونه بمونی و "بچه بازی" کنی تا به محض ورود به کار و شروعش، برای nاُمین بار به نظرت بیاد که کار اداری چقدر مسخره است!!!

242

چهارشنبه, ۲ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۴۷ ب.ظ

دردونه یه هویی میزان استقلالش زیاد شده

ساعت ها میره بالا و اصراری نداره که من هم باشم

الانم تلفن زده که میره خونه خاله اش، البته با مامانجونش، میگم: من نمیام هاااااااااا، میگه:باشه!!!


حس میکنم داره ازم فاصله میگیره:((

241

چهارشنبه, ۲ تیر ۱۳۹۵، ۱۱:۳۸ ق.ظ

یک عدد آقای همسر بی ذوق و احساس در قبال دسر و غذای جدید:((((( میییییییییییییییییی فروشیم:دی



پ.ن.دیروز دردونه یه چی برداشته روی دهنش گذاشته که خییییییییییییییار، گوجه، نون خشک، مییییییییییییی فروشیم!!! بدووووووو بیا!

من خودم سالهاست دیگه چنین صداهایی رو تو محله مون نشنیدم، ایشون از کجا یاد گرفته الله اعلم!!!

پ.ن. من تزئینات و تنوع غذایی رو دوست میدارم، ولی  بی ذوقی آقای همسر، کم کم داره به منم سرایت میکنه:(

پ.ن.دیگه وقتی از تکراری بودن غذایی شاکی میشن، میخام موکنان پا به فرار از خونه بذارم:دی

پ.ن. اوصیکم (به قول لوسی می جان) به مشکوفی (دسر خوبیه برای افطار، دردونه ی سخت پسند ما که پسندید، به نظرم بچه ها دوست میدارن)

پ.ن. در اولین فرصت عکسش رو میذارم:)

پ.ن. تصویر اضافه شد:)دریافت و دریافت و دریافت

240

چهارشنبه, ۲ تیر ۱۳۹۵، ۱۱:۱۹ ق.ظ
تقویم دسکتاپو که عوض کردم، تازه فهمیدم فقط دو هفته از ماه رمضون مونده!!!!



ای واااااااااااااای بر من:(((

239

چهارشنبه, ۲ تیر ۱۳۹۵، ۱۰:۱۲ ق.ظ

دیدین بعضی ها، بعضی جاها، مدل ماشینشون که بالا میره، سرعتش کم میشه؟!!

238

چهارشنبه, ۲ تیر ۱۳۹۵، ۱۰:۱۱ ق.ظ

ملت چه طوری افطاری میدن؟!!!

سوالی که تقریبا هرشب نزدیک افطار به ذهن من میرسه:(


پ.ن.باور کنید تنبل نیستم:(

237

چهارشنبه, ۲ تیر ۱۳۹۵، ۱۰:۱۰ ق.ظ

دردونه میگه: از این چادرها که خانوم ها سر میکنن، برام بدوخ

منظورش چادر مشکیه:))

236

يكشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۰۳ ق.ظ
بعد از یه بدخوابی شبانه، و یه روز کاری شلوغ، و تو گرمای 40درجه نیم ساعت تو مسیر باشی تا ساعت 3 بعدازظهر برسی خونه، و دردونه بازیِ دویدنی بخواد!!!!!!!


پ.ن. خدایا شکرت:)


235

يكشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۵۷ ق.ظ

اگه بچه اسباب بازیهاش رو ولو کرده کف زمین، شونصدبار رفته دست و صورت شسته و لباس عوض کرده، اومده تو آشپزخونه  ماکارونی ها رو ریزریز کرده و همه جا پخش، خوراکی هاش رو پخش کرده بین سرویس آرکوپالت، و هی میره یکیش رو برای مهمون های خیالیش میاره و سر هر آمد ورفت یه تقی از یه ظرفی درمیاد، دست رو هرچی میذاری میاد یه مقدارش رو برمیداره میبره برای مهمونهاش و خب این وسط هم طبیعیه که مقداریش روی زمین بریزه، پسته و  تخمه و گردو و گیلاس و حاج بادومی ازت گرفته که بخوره، و تو سرخوش فکر میکنی وسط بازیهاش شاید یکیش هم رفت توی دهنش، و یه هوووو یادت میاد که یه لیوان آب هم ازت گرفت، و وقتی میپرسی اینا رو که تو آب نریختی، خیلی نرم و ریلکس میگه: نهههههههه خودشون خیس شدن!!! و ...


و تو هیـــــــــــــچی نمیگی

تاثیر کتابهای روانشناسی و تربیتی، یا وبلاگهای این چنین، بحثهای مادرانه یا مشاوره هات نیست، تاثیر خونسردیِ ذاتیِ نداشته ات هم نیست، تاثیر خودسازی های نداشته این ماه مبارکت هم نیست، تاثیر فوووووووران محبت مادرانه ات هم نیست...

فقـــــــــط

رمق نداری که حرف بزنی و واکنش نشون بدی:))

به همین سادگی، و به همین خوشمزگی :))


پ.ن.ساعت ارسال  این پست باید8 و 15 دقیقه دیشب می بود:)

234

يكشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۳۸ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • مک بس