233
آقای داماد (برادرشوهرم) خواسته منم برم عروس رو ببینم و نظر بدم:))
آقای داماد (برادرشوهرم) خواسته منم برم عروس رو ببینم و نظر بدم:))
دردونه میشینه پای فوفال (فوتبال) میگه: بروووووووووو، برووووووووووو دیگه برو برو، اااااااااااا، نرفت تو دروازه!!!!!!!!!!
در حالیکه که من هنوز یک بارم این حرفها رو از آقای همسر نشنیدم
پ.ن. و لـــــــــــــــــذت میبره از حرص خوردن من:))))))))))))
دردونه آب میخوره، میگم: سلام بر حسین (ع) فوری اصلاحش میکنم که سلام بر امام حسین(ع)
میگه: سلام بر حسین، امام حسین(ع) به هردوتاشون سلام کردم:)))
یادمه بچه بوده گی هام (به قول دردونه) گاهی شبها تا یکی دوساعت بعد از اینکه دیگران خوابشون میبرد، من درگیر این بودم که چطور بخوابم که پشتم به کسی نباشه:))
.
.
.
و حالا دردونه، شبها که میخاد بخوابه، میپرسه: اشکالی نداره پشتم رو بهت کنم؟؟؟؟؟
شب که ساعت 2و نیم خوابیده باشی، و سه و نیم با ویبره گوشی از خواب پریده باشی، بعدترش ساعت5 خوابت برده باشه، و باز ساعت 6و نیم، تو باشی و همون ویبره ی ...
هم تبخال میزنی به بزرگی یه فندق
هم همین دو خط رو شونصدبار می نویسی، هی غلط اندر غلط!!!!
تقریبا 6/7شب از این ده یازده شب برای سحری،اقای همسر بهونه گرفتن:اینکه ادم تشنه اش میشه،اینو دوست ندارم،این حالمو بد میکنه،این...
شکلکی هست که داره موهاشو میکنه،همونو تصور کنین
دردونه دوست داره موقع خواب نوازش بشه(این موقع یعنی وقتی دیگه نای شیطنت نداره و حتی گاهی کمتر از ثانیه به بیهوش شدنش مونده)درخواست هرشب هم متفاوته: کمر، صورت، دست، پا و حتی گاهی کف پا:)) و در مواقعی که هنوز میخاد بازی کنه: شکم
گاهی من انقدر خسته ام که وسط نوازش کردنها خوابم میبره، و صدام میزنه، و دوباره خدمت رسانی میکنم:)
گاهی بعد از تکرار این سریال خسته میشه و با ناراحتی میگه: خب دیگه نمیخام:(((
گاهی هم در حین نوازش تذکر میده که نازم کن!!! تو اون عالم خلسه ی بین خواب و بیداری، هردفعه متعجب میشدم که خب من که مشغولم، چرا تذکر میده! و فردا هم یادم میرفت
دیروز موقع خواب عصرگاهی تــــــــــازه کشف نمودم که احتمالا خودش هم این وسط خوابش میبره، متوجه نوازش نمیشه، بیدار که میشه لازم میبینه تذکر بده:)))
وقتی تو موضع نصیحت کردن قرار گرفتی، هیــــــــــــچ وقت اصرار نکن، و فکر نکن طرف مقابل بایـــد به توصیه ات عمل کنه، حتی اگه صددرصد مطمئنی صحیح تــــرین کار رو بهش توصیه میکنی!
چون تو شرایط او رو نمیدونی
پ.ن.مامان همیشه توصیه میکنه به صبوری، که در شرایط من بهتــــــــــــــــــرین کاره، من با اینکه میدونم، وقتی از درون جوش میارم، بیرون هم فوران میکنم، و خیلی وقتها هست که با همه توصیه ها، حتی همه خودسازیها، در یک لحظه همه چی رو به فنا میدم!!
این روزها عجیب آرومم، انقدر که آقای همسر متعجب شده، حتی شیطنت هاش رو بیشتر کرده!!!
نمیدونم از برکت ماه مبارک رمضانه، از اینه که هر از گاهی وبلاگ های خوب همسرداری رو می یابم، تاثیرات هورمونیه یا ..
همه هست مطمئناَ، و امیدوارم این نعمت به این زودی ها ازم سلب نشه