منه ی من!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۲/۰۹
    722
  • ۰۲/۰۱/۳۰
    721
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    720
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    719
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    718
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    717
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    716
  • ۰۱/۰۳/۰۹
    715
  • ۰۱/۰۲/۱۱
    714
  • ۰۱/۰۱/۳۱
    713
آخرین نظرات
  • ۱۹ دی ۰۰، ۱۳:۲۱ - دچارِ فیش‌نگار
    :)

۸ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

412

شنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۵، ۰۲:۱۳ ب.ظ

حکایت قانونی که مصوبه مجلسه و اداره ما اجراییش نمیکنه، حکایت همون بذل و بخشش شاهه، و عدم بخشش وزیرش!!


نزدیک به 5ماه از مصوبه کاهش ساعت کاری بانوان میگذره، و دستگاه هایی اجرایی، اجراش نمیکنن

و مدیون این همه مادر و فرزندهاشون، و دقیقتر خانواده  میشن!!

گاهی فکر میکنم این همه بی مبالاتی اخرش به کجا خواهد رسید!

411

شنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۵، ۰۸:۵۲ ق.ظ

به مدد درست شدن لب تابمون بعد از تقریبا دوسال، عکس ها و فیلمهای دردونه  خوراک این روزهامونه:دی

نگاهش که میکنم یادم میاد که خداروشکر خیلی از دوران های بحرانیی که اصولا بچه ها دارند، رو دردونه خوب گذرونده، مثل از شیرگرفتن یا از پوشک گرفتن

بعد به خودم میام که تو همون مواقعی که سختی هایی بهت فشار میاره که حس میکنی انقدر خاصن که حتی قابل گفتن نیستن، شک نکن که راحتی هایی هم هست در کنارشون

منتهی سختی ها دیده میشه و خوشی ها نه!

410

شنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۵، ۰۸:۴۵ ق.ظ

خودمو به خواب میزنم، دردونه چندبار صدام میزنه، جواب نمیدم

میگه: وااااااااااااااای ، نه نمیر، مامان؟؟؟ مردی؟؟ و چنان تکونم میده که تمام اعصاب سرم به لرزه می افته که : مامان نمیر!!!  :دی

*

کتاب می می نی براش میخونم، میگه : مامان چرا تو کتابهای می می نی ، باباش نیست؟

جالبه که خودم تا الان متوجه نشده بودم

409

سه شنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۵، ۰۸:۵۱ ق.ظ

بعد از چندبار تذکردادن به دردونه برای مسواک زدن، و بازیگوشیش، با تحکم بیشتر تذکرش میدم

اپسیلون میترسه ولی به سرعت باد میاد یه بوسم میکنه، و میره مسواک بزنه



از سرعت عملش خنده ام میگیره، این بچه هم خوب مارو شناخته:دی

408

دوشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۵، ۱۱:۲۳ ق.ظ

این روزها خیلی به آنی بودن زندگی فکر میکنم

اینکه ممکنه حتی دقیقه بعد سالم نباشم، یا حتی نباشم، زندگیم تغییر کرده باشه، یا اطرافیانم!!


مراجعه کننده ای که مشخصه صورتش سوخته جلوم ایستاده، و من به این فکر میکنم، لحظه  قبل از وقوع حادثه چه شکلی بوده، یا زندگیش چطوری بوده، شاید حتی به ذهنش هم خطور نمیکرده ثانیه ای بعد، یا روزهای بعد باید متفاوت زندگی کنه



پ.ن. گاهی فقط صدقه آدم رو آروم میکنه:))

407

دوشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۵، ۱۱:۱۴ ق.ظ

دردونه (به اصطلاح) بدون خبر، دست سردش رو میذاره روی کمرم، و من جیغ کوتاهی میکشم، و خودش غررررررررررق خنده میشه

شوخیش رو تکرار میکنه و باز صدای خنده...



به این فکر میکنم چه ساده میشه شاد بود، حتی در بزرگسالی

406

شنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۵، ۰۲:۵۱ ب.ظ

به دردونه میگم: محل کارمون کلاس ورزش گذاشته

میگه: میخوای ورزش کنی، سالم باشی

با ذوق میگم: بلههههه (فکر میکنم خودش خودشو توجیه کرد:دی)

میگه: نمیخواد بری، تو سالم هستی!!!

405

چهارشنبه, ۸ دی ۱۳۹۵، ۰۹:۰۵ ق.ظ

صدای بارون رو شیرونی از قشنگترین صداهاست!

البته بستگی به حال قلبیت هم داره:دی