169
چهارقل و آیه الکرسی میخوندم که از ذهنم گذشت، دیگه دردونه بزرگ شده، توی خونه هم هست، اتفاقی نمی افته
غروب بود که آقای همسر گفتن صبح که خواستن لباس اتو کنن، فراموش کردن اتو رو خاموش کنن!!! اینم اضافه کنم که اصولا اتوشون رو طوری نمیذارن که حایل داشته باشه
داشت تو حیاط بازی میکرد و من چهارقل میخوندم که از ذهنم گذشت چند بار چهارقل میخونی
اومدم تو ساختمون... بعد با گریه اومد که افتاده و دستش دردگرفته
اینو اضافه کنم که دردونه به ندرت بخاطر درد گریه میکنه، و اینکه حیاطمون تقریبا عاری از وسایل خطرسازه
پ.ن. ذهن محترم: این جاده ات رو مسدود کن