141
- میشه چند ثانیه تکون نخوری من عکس بگیرم
دردونه با تاکید: نـــــــــــــــــه!!!
- میشه چند ثانیه تکون نخوری من عکس بگیرم
دردونه با تاکید: نـــــــــــــــــه!!!
چرا بعضی ها دروغ به بچه رو دروغ به شمار نمیارن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دوروزقبل با دردونه رفتیم آرایشگاه (دو ساعت و نیم وقتمون رو گرفت، راهش هم بسیییییییی دور بود)با اینکه موهاش بلند شده، چون خودش نخواست براش کوتاه نکردم
دیروز: رسیدم خونه، دردونه درو باز کرده، خشکم زد: موهاش انقدر کوتاه شده که جلوش شده مثل این زن های مصری توی فیلمهای قدیمی که چتری صاف میریزن توی صورتشون
دردونه موهاش فره،فر که میخوره که دیگه...
بعد از نیمساعت و کلی کلنجار با خودم، به مامان میگم: خب من دیروز برده بودمش آرایشگاه، نمیخاستم موهاش رو کوتاه کنم
میگه: من کوتاه نکردم، فقط جلوهاش رو زدم!!!!!!!!!
گاهی حتی این برخوردهای به ظاهر ساده، کل روزم رو دگرگون میکنه
آدمها در هر موقعیت و مقامی که باشن، ذات و تربیتشون رو نشون میدن
از بالاترین تا پایین ترین جایگاه اجتماعی
پ.ن. خدایا در تربیت فرزندم کمکم کن
پ.ن. خیلی مصداق و نمونه دارم، که برای اینکه به جایگاهی بی احترامی نشه، بیان نمیکنم
چشم من تنها در یک مورد شوره: و اون هم دردونه است!!!!
یعنی امکان نداره از ذهنم رد بشه که مثلا چه عجــــــــــب دردونه یه گاز به فلان خوراکی زد، و گاز دومی زده بشه و ...
حتی سعی میکنم اصلا نگاه نکنم، ولی ذهنه دیگه، راه خودشو میره!!! :(((
نفهمیدم کی خوابم برد، یه لحظه چشمهامو که باز کردم دوتا چشم تو تاریکی داشت خیره منو نگاه میکرد!
یادم افتاد به صداهای مکررش که نازم کن، و من که گفته بودم ببخشید خوابم برد و اینکه نهایتا گفت: خب بسه، دیگه نازم نکن!!!
اینجور وقتها عذاب وجدان منو میکشه
ولی از طرفی هم خب نیاز به خواب، از طبیعیات زندگیه، چی کار کنم؟:(((
تقریبا بدون استثناء، وقتی آقای همسر میرن بیرون و دردونه بیداره، میره بدرقه و میگه: زود برگرد و اخیرا اضافه میکنه: مظاهبِ خودت باش:)))
پ.ن.معلم خوبیه (با شرمندگی!!)
فکر کنم دردونه دارای یک ژن جهش یافته! ی ترک زبانه :دی
که "ق" رو تلفظ نمیکنه:)))))
پ.ن. میدونم خیلی از بچه ها "ق" رو به راحتی تلفظ نمیکنن
بچه گی یعنی یک ساعت تمام با یک عدد! کفشدوزک سرگرم بشی، تمام حیات رو دنبالش باشی، و به سبک خودت براش مادرانه گی کنی، و باهاش حرف بزنی، تــــــــــازه متعجب هم بشی که چرا حرف گوش کن نیست:دی
از اول ماه، گفتم دردونه بعد از نماز بیاد بغلم باهم دعاها رو بخونیم
الان عاشـــــــــق این مرحله است، ولی
من بدجور گیرافتادم: انقدر وووووووووول میخوره و شکلک درمیاره و میخنده، که همون یه کلمه ای که توی تنهایی حداقل تلفظش رو میفهمیدم رو هم دیگه متوجه نمیشم!!!!