منه ی من!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۲/۰۹
    722
  • ۰۲/۰۱/۳۰
    721
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    720
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    719
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    718
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    717
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    716
  • ۰۱/۰۳/۰۹
    715
  • ۰۱/۰۲/۱۱
    714
  • ۰۱/۰۱/۳۱
    713
آخرین نظرات
  • ۱۹ دی ۰۰، ۱۳:۲۱ - دچارِ فیش‌نگار
    :)

64

شنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۴، ۰۹:۵۴ ب.ظ

وایسا دنیا من میخوام پیاده شم....




پ.ن. دوستی پیام داده نجفه،همکاری نوشته مشهده،اون یکی طلب حلالیت کرده برای کربلارفتنش و ..

اونوقت من غرق شدم تو منجلاب روزمرگی هااااام :-(

پ.ن.هییییچ وقت اهل حسادت نبودم و نیستم

  • مک بس

نظرات  (۲)

من حتی به زیارد امامزاده ها هم راضیم. اگه بدونی چند وقته دلم میخواد برم حرم حضرت عبدالعظیم
پاسخ:
ایشالا که به زودی قسمتت بشه
دردونه ما علاقه زیادی به زیارت رفتن داره، به همین خاطر هرازگاهی مجبورمون میکنه بریم زیارت امامزاده های اطرافمون--خداخیرش بده--
ولی ...
عتبات و مکه که برام واقعا دست نیافتنی ان
آقا هم که ...:((
پیارسال حوالی روز مادر، مستر به مناسبت هدیه، برام پیامک زد که برای کربلا ثبت ناممون کرده و به زودی عازم کربلا خواهیم شد. بهم گفت که 29 اردیبهشت راه میفتیم. تا حدی که من از همه خداحافظی کردم و حلالیت طلبیدم و اینها،اما نمیدونم چی شد دقیقا که نرفتیم!
انقدر به من برخورد که الله اعلم! هههه هه! چقدر هم از این و اون تیکه شنیدم که چقدر ضایع شدی! :|
بعد یادم اومد که وقتی ازدواج دانشجویی ثبت نام میکردیم من و مستر هردو دانشجو بودیم و مستر کارت دانشجوییش تو مدارکمون نبود، بعد از یه کم بالا و پایین شدن آقاهه بهم گفت اگه بهت بگم به خاطر نبودن کارت دانشجویی همسرت عمره ی دانشجوویی رو از دست دادی چی میگی!؟
من اول فکر کردم شوخی میکنه اما بعدفهمیدم جدی گفت..
خلاصه که وضعیت ما نرفتن نبود، وضعیت ما به رخ کشیده شدن این بود که نیاید. ما هربار که می شد بریم خیلی  راحت هم میشد بریم یه اتفاقی افتاد که نرفتیم و من همیشه به مستر میگفتم نمیدونم چرا میخوان طلبیده نشدن هامون رو به رخمون بکشن. میشه طلبیده نشیم هوایی هم نشیم و مثل بقیه زندگیمون رو بکنیم نه اینکه هی بگن بیاین، بعد بگن نه! اینکه یکی رو هوایی کنی و بعد بگی نیا دیگه واقعا سنگینه.
شش ماه بعد، رفتیم قم، قبلش یکی از آشنایان رو دیدم بهش گفتم که اینقدر آزرده خاطرم از این ماجراها، بهم گفت:"میخوان که نازشون رو بکشی...". کلی آروم شدم، فهمیدم که منو می بینن و منتظرم هستن. رفتم حرم حضرت معصومه و تا میشد گریه کردم.
وقتی برگشتیم دو ماه نشده بود که عازم کربلا شدیم...نه اینکه بگم خووووب بودم تو اون دو ماه، اما دیده شدم.. همین که فهمیدم تمام این مدت دیده میشدم برام لذت بخش بود..
اینا رو گفتم که بدونی شما هم دیده میشی.. شاید گاهی آدم یادش بره که دارن می بیننش، اما دیده میشی... باور کن...
پاسخ:
این قشنگ ترین تعبیریه که میتونم از اوضاعم داشته باشم:)
ممنون از انرژی مثبتت

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">