منه ی من!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۲/۰۹
    722
  • ۰۲/۰۱/۳۰
    721
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    720
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    719
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    718
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    717
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    716
  • ۰۱/۰۳/۰۹
    715
  • ۰۱/۰۲/۱۱
    714
  • ۰۱/۰۱/۳۱
    713
آخرین نظرات
  • ۱۹ دی ۰۰، ۱۳:۲۱ - دچارِ فیش‌نگار
    :)

157

شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۵۲ ق.ظ
خوب که فکر میکنم، همه ساعت هام، و ثانیه هام منتظرم، منتظر تموم شدن اون ساعت و تایم!!
منتظر این که صبح عصر بشه برم خونه، منتظر اینکه کارهای خودم و دردونه تموم بشه بتونم استراحت کنم،هفته تموم بشه تعطیلاتش برسه، ماه تموم بشه فلان کارو بکنم، اوضاع بهتر بشه از این خونه برم، فلان اتفاق بیافته شرایط کاریم بهتر بشه،  دردونه بزرگتر بشه به تنهایی بعضی کارهاش رو انجام بده یا انقدر برای غذاخوردنش وقت نذارم یا ..،  این ماه بگذره آقای همسر شرایط کاریش بهتر بشه و اخلاقش هم!!، و ...

منتظر اینکه عمرم بگذره و به عبارتی تموم بشه!!!!!
حکایت همون سفر رفتنه است که انقدر تو فکر مقصدیم که از زیبایی های مسیر غافل میشیم
غــــــــــــــــافل: توصیف خوبی از اوضاع زندگی این روزهای منه!!!


+یه انتظار رو خداروشکر تجربه نکردم (البته نه که اصلا، ولی به اضطرار نه)و اونم انتظار مردی که روزها رو میشمره تا سرماه، حقوق بدن تا از خجالت زن و بچه اش دربیاد، ولو به چند روز هم نکشه این خوشحالی!!!   واقعا سخته روزها و شبهای طولانی انتظار
خدا قوت بده به همه مردها و الهی هیییییییچ مردی شرمنده زن و خصوصا بچه اش نشه
  • مک بس

نظرات  (۲)

  • مردی بنام شقایق ...
  • الهی...
    زندگی میکنیم برای مردن! کار میکنیم برای بازنشستگی! بچه بزرگ میکنیم برای پیر شدن، درس میخونیم برای مدرک داشتن، همه ی زندگیمون همینه.
    منم یه پست اینطوری داشتم اگه یادت باشه..
    البته جدیدا خیلی رو خودم کار میکنم که اینطور نباشم اما نمیدون چرا اینقدر سخته!
    پاسخ:
    :|

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">