منه ی من!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۲/۰۹
    722
  • ۰۲/۰۱/۳۰
    721
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    720
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    719
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    718
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    717
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    716
  • ۰۱/۰۳/۰۹
    715
  • ۰۱/۰۲/۱۱
    714
  • ۰۱/۰۱/۳۱
    713
آخرین نظرات
  • ۱۹ دی ۰۰، ۱۳:۲۱ - دچارِ فیش‌نگار
    :)

210

شنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۲۸ ق.ظ

به نظر میرسه دارم جاری دار!! می شم

به نظر میرسه همه چی اکیه، وصحبت های اولیه شده، مونده تصمیم نهایی

من نباید زودتر خبر میشدم؟؟؟

باید، نبایدش مهم نیست (البته هست ولی نه به این اندازه که)، جالب اینجاست که آقای همسر، معرف بودن!!!


پ.ن. گاهی حس میکنم اصلا آقای همسر رو نمیشناسم، یا نه، من زیــــــــــــــــــاد از حد به ایشون اعتماد دارم


بعدنوشت: البته آقای همسر، قبل از مادرشون بهم گفتن قضیه رو، ولی من انتظارم این بود، که قبل از پیشنهاد مورد، منو مطلع کرده باشن

انتظار زیادیه؟؟؟


  • مک بس

نظرات  (۶)

سخته اینکه فکر کنی همسرت تو رو در نظر نگرفته
یکی از فامیل های همسر من هم عروسشون میگفت دو روز به عقد فهمیدم با اینکه تمام تحقیقات رو همسر من کرده بود
پاسخ:
راستش من این فکرو نکردم، برای ملکه جان توضیح دادم چرا ناراحت شدم
درمورد فامیلتون هم واقعا نمیتونم نظر بدم، چون هرزندگیی شرایط خاص خودشو داره، و هر خانواده ای روابط  تعریف شده ی خاصی برا خودشون
من با توجه به شرایط خودمون، ناراحت شدم

+در نظر گرفته نشدن: یه دلیل دیگه هم برای ناراحتی یافتم(شکلک شیطانِ خندان)
همسر منم همینه. اصلا اهل گفتن نیست. من خیلییییییییی چیزا رو از خواهرشوهرام می شنوم. گاهی خونه مادرشوهرم احساس غریبگی می کنم، همه از همه موضوعا خبر دارن جز من.
خیلییییییییییی اعصاب خردکنه ولی سعی کن بهش فکر نکنی
پاسخ:
ببین من خودم اصلا اینو می پسندم که هرطرف، یه حریم شخصی داشته باشن، حتی برای گفتن اخبار خانواده شون
ولی دو دلیل باعث ناراحتی من شد: اول و مهمتر اینکه آقای همسر خودشون این حریم شخصی رو برای من قائل نیستن
و دوم اینکه به نظرم شرایط خانوادگیشون طوریه که اقضا میکرد منم بدونم، یعنی فکر میکنم اینطوریه که مادرشوهرم وقتی نه دختر داره، نه عروس دیگه ای، به من زودتر بگه، حداقل بعد از اولین جلسه، البته میگم این فکر منه
ولی مشکل اصلی از عدم سیاست آقایون همسره، مثلا درمورد شما وقتی خواهرشوهرهات به شما میگن، یعنی مسئله سکرتی نیست که مثلا لازم باشه بین اعضای نسبی خانواده فقط مطرح بشه، یا آقای همسر من وقتی میدونه بالاخره مشخص میشه نقشش، و اخلاقیات منو هم میشناسه که اگه حتی بگه، عمـــــــــــــــــرا به روی مادرشوهرم بیارم تا وقتی که خودش لازم بدونه و بهم بگه، این پنهان کاری فقط حساسیت بی جا ایجاد میکنه

+البته به قول شما باید سعی کنم بهش فکر نکنم، چون این تازه شروع یه جریانه، و شرایط متفاوتی پیش روی منیه که تا حالا تک عروس بودم:))
خوب حق با توئه
یه بار این کار رو در یک مورد مهم باهاش بکن
مثلا ازدواج خواهرت
ببین عکس العملش چیه؟ :دی و خباثت
در نظر گرفته نشدن نه
بعضیا فکر میکنن خیلی باید هیچی نگن و کار خوبی میکنن
حالا تو فکرشون چی میگذره بماند
فقط سعی کن این اتفاق رو حست به عروس جدید تاثیر نذاره گه اذیت میشی
پاسخ:
اون :دی و خباثته رو خوب اومدی:دی
خب فکر کنن ولی به این فکردیگران هم احترام بذارن باز قابل تحمله!!
آره درست میگی، الان دارم فکر میکنم من هم وقتی وارد این خانواده شدم، احتمالا افراد بر اثر رفتارهای دیگران، چه دیدهایی به من داشتن، و من بی خبر از همه جا، به نظرم می اومده که اااااااااااا، فلانی در برخورد اول چرا اینطوری کرد!!!
سعیم رو میکنم، امیدوارم این روند ادامه نداشته باشه، چون من اصلا آدمی نیستم که تحمل اینو داشته باشم که از کسی ناراحتی به دل داشته باشم یا به رفتارهای سوء دیگران ذهنم رو مشغول کنم، نه خودم اهل حاشیه ساختنم، نه افراد این چنینی برام قابل تحمل، یا درکن
امیدوارم خانواده آروم (حداقل به نظر من)ما، همچنان آروم بمونه
سیاست که اغلب آقایون ندارن
همسر منم بعضا در گله های این مدلی میگه خب میگفتم که چی بشه! اصلا به نظرشم نمیرسیده که به من بگه! نه که قصد ناراحت کردن داشته باشه یا حتی به ذهنش برسه ممکنه ناراحت شم!
بی خیالی دوای خیلی درداست خواهر! خدا عطایمان کند:)
پاسخ:
متاسفانه:((
نه خب، من چون اول ماجرام، به نظرم بی خیالی درست نیست، یه رابطه ای داره شکل میگیره، که اگه از اول (تا حد امکان البته)درست نباشه، تصحیحش خیلی سخت میشه
منم وقتی عروس شدم جاری هام نمیدونستن! :|
البته کوتاهی شدید مادر و پدر همسر بود و من همیشه بهشون حق دادم که شاکی باشن. کار بدی کردن بهت نگفتن.
پاسخ:
تو خانواده همسر من هم اینطور بوده، ولی برای خاله هاش وعمه هاش و ... یعنی فامیل، نه اعضای درجه یک
البته من هم به این فکر میکنم که تا حالا چه چیزهایی رو نمیدونستم و احتمالا چه رفتارهای نابه جایی کردم، و هم اینکه این شروع ماجراست
میدونی من واقعا عروس خوبی بودم، و این اصلا غلو نیست، درحدتوانم دختری کردم براشون، و اصلا به چشم خانواده دوم، به خانواده همسرم نگاه نکردم، و تقریبا هیچ انتظاری نداشتم ازشون، هرکار کردن، خواست خودشون بوده نه من ، هرکار هم که نکردن، باخودم گفتم خب وظیف شون نبوده، و ...    
 و البته اینکه بدی هم ازشون ندیدم (البته اگه خوبیهایی رو که میتونستن بکنن و انجام ندادن، بدی محسوب نشه:دی)
امیدوارم این تازه وارد باعث تغییر دیدگاهم نشه
  • مردی بنام شقایق ...
  • آدم بگه یه جور دردسر داره
    نگه یه جور دیگه درسر داره

    کلا مردا دردسر دارن دیگه!

    هیشکی هم بهشون حق نمیده زبون بسته هارو.
    (ستاد حمایت از موجودات مظظلوم!)
    پاسخ:
    مظلوووووووووووووووم!!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">