منه ی من!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۲/۰۹
    722
  • ۰۲/۰۱/۳۰
    721
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    720
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    719
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    718
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    717
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    716
  • ۰۱/۰۳/۰۹
    715
  • ۰۱/۰۲/۱۱
    714
  • ۰۱/۰۱/۳۱
    713
آخرین نظرات
  • ۱۹ دی ۰۰، ۱۳:۲۱ - دچارِ فیش‌نگار
    :)

220

دوشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۵۶ ق.ظ

به نظر یکی! روش درست تربیت اینه که بچه مسئولیت کارهاش رو بپذیره، البته در پیاده کردن این روش، راه اشتباه رفتن و این شده که به دردونه هرکاری میگی یه بهونه ای برای انجام ندادنش جور میکنه

مثلا: تلویزیون رو خاموش میکنی؟؟؟            +من که روشن نکردم، هرکی روشن کرده خاموش کنه

لیوان رو میاری؟                                     +من که آب نمیخام، هرکی آب میخاد خودش بره بیاره

چراغ رو خاموش میکنی؟                         + من نمیام بخوابم، تو که میخای بخوابی، چراغو خاموش کن

...

و بدترش جایی که متوسل میشه به مسئول تراشی (تووووووووووو مامانی، باید فلان کار رو بکنی)


پ.ن. کاش انقدر که نظریه پرداز خوبی بودی، در عمل هم خوب عمل میکردی:(((((

  • مک بس

نظرات  (۹)

اوه اوه!
من انقدر به این پسرم کار میگم بعضی وقتا دلم به حالش می سوزه.
پاسخ:
ما هم تا قبل از این روش تربیتی!!! رفتارش خوب بود
دیدی شونصد سال یه روش درست رو به کار بگیری، جواب نمیده، یه روش اشتباه برای یک بار چنان تاثیر میذاره که نمیدونی چی کار کنی؟؟؟
خدا پسرت رو حفظ کنه والهی همیشه تنش سالم باشه:*
  • مردی بنام شقایق ...
  • اینجور وقتا بنظرم باید از وسایل کمک آموزشی بهره برد!!!



    +
    بله منظورم دمپایی بود :))))
    پاسخ:
    :دی
    جالب بود


    +
    این یه توصیه رو دیگه مطمئنم ارائه کردین، تا بعد از تجربیات ما استفاده کنین، خودتون بی تجربه این
    وای ملکه بانو واقعا؟؟؟؟! باورم نمیشه کسی بتونه به پسرها کار بگه! :|
    من که اصلا و ابدا به پسرک چیزی نمیگم تک و توک!
    اونم محض اینکه یاد بگیره یه وقتهایی یه کارایی هم بکنه همه ش هم با لطفا و می کنی و میشه بکنی و از این چیزاس.
    البته یه دلیل دیگه م هم اینه که با اومدن دومی زودتر از سنش بزرگ نشه. و مسئولیتی بیش از چیزی که اگر تک فرزند بود می داشت به دوشش نیاد.
    به نظرم برای گل دخترت قصه بیشتر بگو :)
    پاسخ:
    چقدر خوبه که حواست به این چیزها هست، منم البته خیلی کم به دردونه کار می سپارم و مثل تو بیشتر با میشه و لطفا و ...، که اخیرا فقط همین لطفا ها از موضوعِ"این کار به من ربط نداره" پایینش میاره!!!!
    متوجه نشدم تاثیر قصه رو!
    خوب منم با میشه و لطفا در حد این که اینو بیار اونو بیار. 
    راستش فکر نمی کنم بهش ظلم خاصیم بشه با این کار، میشه یعنی؟!!!

    پاسخ:
    همین آوردن و بردن، بعضی وقتها دنیا می ارزه
    اصلا این دنیای لطیفِ "لطفا" و "میشه" رو من خیلی دوست میداشتم و میدارم، و از اینکه خودش هم در خواسته هاش به کار ببره لذت میبرم
    ظلم؟؟؟ به نظرم کلمه خوبی نیست، اذیت شاید بهتر باشه، به نظرم وقتهایی که به هر دلیلی سرشون گرمه، حالا به تلویزیون یا بازی مورد علاقه شون یاهرچی، که ازشون بخای از کار مطلوبشون دل بکنن به خاطر کاری که ما بهشون داریم، اذیت میشن، ولی خب شاید بعضی وقتها هم لازمه، تا متوجه بشن دنیا حول محور اونها تنها نمی چرخه
    البته الان شک کردم، بچه تو این سن باید حس کنه دنیا حول محورش میچرخه یا نه:دی
    فکر کنم لوسی می باید نظر بده
    نه من منظورم این بود که خیلی خوبه که تونستی با خودت راه بیاریش! من اصلا نتونستم ( و شاید نخواستم برای همین نتیجه ش این شده) که پسرک رو راضی کنم به خواهش های عملیم گوش بده. همون لطفا گویی ها هم خیلی وقتها بی نتیجه ست. منظورم این نبود که نباید ازشون کار خواست.
    اما در مورد اینکه ظلم هست یا نه، نه! در حد اینو بیار و اونو بیار که به نظر من اصلا ظلم نیست چون خودش هم راغبه و از پسش هم بر میاد. من منظورم کارهایی بود که اگر بچه تک فرزند باشه ازش نمیخوایم. منم در مورد گل پسر، از پسرک چیزهایی میخوام به این خاطر که حس مسئولیت پذیریش نسبت به برادرش بیشتر بشه. اما خییییلی کم. مثلا یکی از اقواممون اکثرا ساک بچه ی کوچک رو میداد بزرگه بیاره، یا پیش کوچیکه بشینه که کوچیکه مثلا به چیز خطرناک دست نزنه.من این چیزها رو کلا تا به حال دو سه بار از پسرک خواستم.میگم تاکیدم اینه که زودتر از سنی که واقعا داره بزرگانه باهاش رفتار نشه.
    اما در مورد آوردن و بردن آب و چیزهای کوچیک کاملا تو سنشه، واقعا باید تبریک گفت که تونستی به اینجا برسونی. شایدم به خاطر اینه که از پسرک من بزرگتره شاهزاده ی شما. ینی میتونم به آینده ی پسرک امیدوارتر باشم؟ :|
    پاسخ:
    الان یعنی این کامنت خطاب به ملکه بانو بود؟ من نظر ندم دیگه؟؟:دی
    هرطور راحتی میتونی نظر بدی :)
    در مورد قصه! همون چیزهایی که میخوای بدونه رو در قالب قصه براش بگو.
    که مثلا یه سنجاب کوچولویی خودش لباسشو می پوشید مامانش میگفت بیا من تنت کنم میگفت نه مامانی من خودم بلدم. بعد بقیه تشویقش کردن که خودش بلده و از این حرفا.
    هر چیزی رو در قالب قصه میشه به بچه ها یاد داد :)
    پاسخ:
    چقدر من از این دنیای دو بچه ای دورررررررم، یادم باشه بعدها حتما بیام ازت تجربیاتت رو بپرسم
    راستش تو "خلق" قصه چندان مهارت ندارم ولی باید کسب کنم، واقعا موثره ، نمیدونم چرا فراموش کرده بودم، احتمالا به این خاطر که موقع خواب اصولا قصه گویی داریم، و این اواخر انقدر دیر میخوابه که من نای حرف زدن گاهی ندارم، چه برسه به قصه گویی
    تازه وسط قصه های تکراریی مثل شنگول و منگول و.. هم گاهی انقدر خوابم میبره، بیدارم میکنه که وسطش منصرف میشه، میگه خب دیگه نمیخام:(((
    :)) برعکس من! من اصلا از روی قصه های مشهور و متداول چیزی نمیگم! چون بالاخره اونا رو میشنوه دیگه میخوام جذابیتش براش حفظ بشه اون موقع. :دی (الکی مثلا من خیلی دنبال هیجان بچه هام!خخخ!)
    اصلا هم نمیخوام نتیجهه گیری خاصی داشته باشه قصه م! همینطوری یه روزانه ای از یه سنجاب و خرگوش براش میگم! (چون این دو تا شخصیت رو دوست داره ) بعدم میگم به هم گفتن شب بخیر و خوابیدن حالا شما هم بخواب :) کل قصه م دو سه دقیقه هم نمیشه.
    فرداش: سنجاب و خرگوش تنها خوابیدن مامان پیششون نبود کلی مامان راحت بود و بچه ها خوشحال بودن که اینطوری خوابیدن.
    پس فرداش: سنجاب و خرگوش تصمیم گرفتن کمتر تی وی ببینن!
    پستر فرداش: سنجاب و خرگوش با هم بازی کردن و به خواهر و برادر کوچولوشون اسباب بازیهاشونو دادن!
    روز بعد: سنجاب و خرگوش خوب غذا میخورن.
    روز بعد تر: سنجاب و خرگوش وقتی میرن بیرون به بقیه سلام می کنن.
    از این چیزا :))
    البته تصویر سازی و اینا هم دارم دیگه، در حد همین یه جمله نیست در حد سه چهار دقیقه حرف میزنم ولی خیلی دوست داره :) احساس هم ذات پنداری میکنه چون قصه ها کاملا عمدی انتخاب میشن! :)))
    پاسخ:
    چقدر خوب
    باید امتحان کنم

    البته اول باید شخص ثالثمون رو توجیه کنم، چون هرچی می ریسم، با یک اقدام ایشون پنبه میشه:((( (البته اگه توجیه بشن)
    لوسی می جان ممنون
    اتفاقا از دیروز ذهنم مشغولش بود.
    به نظرم یه مقدارش به خاطر بزرگ تر بودن شاهزاده ماست، یه مقدارشم به خاطر تنبلی منه.

    پاسخ:
    من از طرف لوسی می جان: خواهش میکنم
    اتفاقا من هم از دیروز هی میخام اینو بگم، هی نمیدونم جاش اینجا هست یا نه، میگم دیگه:
    همیشه برام عجیب بود که خواهرزاده هام چرا انقدر با مادرهاشون راحتن (که گاهی باعث بی احترامی میشه)یا چرا در بعضی موقعیت ها انقدر خودخواه
    الان متوجه میشم که خود ما مادرها این اجازه رو بهشون میدیم
    من تا حد ممکن (یعنی فکر کن با این همه شب بیداری، و کار بیرون و خونه)به دردونه سخت نمیگیرم، و خواسته های معقول و گاهی نامعقولی که فکر میکنم اقتضاء سنش هست رو برآورده میکنم، بچه هم خب منو همینطور میبینه، یکی که همیشه آماده است، و هر از گاهی که مثلا مریض باشم یا خستگی امانم نده، اصلا براش قابل قبول نیست، و هیچ جوره کوتاه نمیاد
    درمورد کارکردن هم همینه، وقتی هیچ کاری ازشون نمیخایم، وقتی هم واقعا محتاج باشیم، انقدر این کارکردن ما، و کارنکردن خودشون، براشون بدیهی شده که خیلی راحت خواسته مون رو رد میکنن، و حتی تصور نمیکنن مشکلی ایجاد بشه
    نباید فکر کنن مرکز عالمن، وهمه چی در خدمت اونها

    +البته من خودم انقدر بچه رو لوس میکنم که دقیقا همین میشه، در اینجا باید تشکر کنم از مامانم، که تو بعضی از موقعیت ها و البته در نبود من، دردونه رو مجبور کرده مستقل بشه
    +و یه البته دیگه اینکه بچه ها خووووووووووووووب میدونن با کی چطور رفتار کنن
    مک بس جان اصلا تو داستان سازی سخت نگیر. برای بچه ها زیاد مهم نیست چی میگی و چقدر حرفه ایه، همین که براشون داستان بگی کلیییی لذت می برن. حتی اگه یه روز عادی رو برای یه شخصیت خیالی تعریف کنی.

    پاسخ:
    آره، فکر میکنم طبق معمول آیده آل گراییم کار دستم داده!!

     
    +چقدر جا خوردم از اسم وبلاگیم!!!!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">