422
سه شنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۵، ۰۸:۵۱ ق.ظ
هرروز ساعت چهار که میرم دنبال دردونه، مامانم اعتراض میکنه که چرا میرین، همین جا باشین
(به این فکر نمیکنه که من بعد از نزدیک ده ساعت بیرون بودن، لازم دارم تو خونه ی خودم باشم)
همون موقع هم تاکید میکنه شام دردونه رو بیار اینجا بهش بده، میگم اگه تونستم حتما، و شروع می کنه به گلایه های همیشگی...
(نمیدونه من گاهی ساعت هشت، هشت و نیم تازه میتونم خودمو جمع کنم انقدر که برم پای گاز...)
هر سری هم که میرم انقدر گلایه می شنوم یا انقدر یه طرفه به قاضی میره و رفتارهای همسرانه و مادرانه ام رو میبره زیرسوال که با اعصابِ له بر میگردم
به خواهرهام پیام میدم که مامان تنهاست، هر کدوم شبی یک ساعت هم بهش سر بزنیم هفته تمومه، من در حد توانم بهش سر میزنم ولی براش کافی نیست، بعد از نصف روز فکر کردن!!، خواهر بزرگم پیام داده که خسته ای برو بخواب!!! فردا خوب میشی!!!
چندتا جمله در جوابش نوشته باشم و پاک کرده باشم خوبه؟؟!!!
***
بالاخره دوستیی رو که فقط برام هزینه داشت بعد ازمدتها تموم کردم، گرچه ظاهرا سنخیت زیادی داشتیم، ولی از لحاظ اعتقادی تفاوت فرسنگها بود، و الان ترک اون وابستگی عاطفیی که ایجاد شده بود ، سخته
***
با همین خستگی ذهنی بیای سرکار، و همین اول صبحی ، اولین مراجعت انقدر غیرمنطقی و بی ادبانه برخورد کنه، که برای اولین بار صدات بره بالا و ...
خدایا کمکم کن امروز به خوبی بگذره:
*پیام تندی به خواهرام ندم
*جواب مامانو ندم، یا بهش نگم خواهرام چقدرررررر بهش لطف دارن!
*دوستیم رو از نو شروع نکنم
* با مراجعین بعدی متاثر از این مراجعِ... برخورد نکنم
(به این فکر نمیکنه که من بعد از نزدیک ده ساعت بیرون بودن، لازم دارم تو خونه ی خودم باشم)
همون موقع هم تاکید میکنه شام دردونه رو بیار اینجا بهش بده، میگم اگه تونستم حتما، و شروع می کنه به گلایه های همیشگی...
(نمیدونه من گاهی ساعت هشت، هشت و نیم تازه میتونم خودمو جمع کنم انقدر که برم پای گاز...)
هر سری هم که میرم انقدر گلایه می شنوم یا انقدر یه طرفه به قاضی میره و رفتارهای همسرانه و مادرانه ام رو میبره زیرسوال که با اعصابِ له بر میگردم
به خواهرهام پیام میدم که مامان تنهاست، هر کدوم شبی یک ساعت هم بهش سر بزنیم هفته تمومه، من در حد توانم بهش سر میزنم ولی براش کافی نیست، بعد از نصف روز فکر کردن!!، خواهر بزرگم پیام داده که خسته ای برو بخواب!!! فردا خوب میشی!!!
چندتا جمله در جوابش نوشته باشم و پاک کرده باشم خوبه؟؟!!!
***
بالاخره دوستیی رو که فقط برام هزینه داشت بعد ازمدتها تموم کردم، گرچه ظاهرا سنخیت زیادی داشتیم، ولی از لحاظ اعتقادی تفاوت فرسنگها بود، و الان ترک اون وابستگی عاطفیی که ایجاد شده بود ، سخته
***
با همین خستگی ذهنی بیای سرکار، و همین اول صبحی ، اولین مراجعت انقدر غیرمنطقی و بی ادبانه برخورد کنه، که برای اولین بار صدات بره بالا و ...
خدایا کمکم کن امروز به خوبی بگذره:
*پیام تندی به خواهرام ندم
*جواب مامانو ندم، یا بهش نگم خواهرام چقدرررررر بهش لطف دارن!
*دوستیم رو از نو شروع نکنم
* با مراجعین بعدی متاثر از این مراجعِ... برخورد نکنم
- ۹۵/۱۲/۰۳
نوع برخورد با مادر هم خیلی مهمه و هم تو شرایط شما واقعا سخت. از اون امتحان های خیلی سخته. فکر میکنم اگه فقط دعا کنید که شرایطتون جوری بشه که نیازی به کار کردن شما نباشه خیلی از مشکلاتتون حل بشه .
در مورد خواهرتون هم فکر می کنم بد نباشه یکی دو بار جدی منظورتون رو بهشون تفهیم کنید.
فکر می کنم اگه یه دوست جایگزین پیدا کنید خیلی بهتر بشه براتون و راحتتر بتونید فراموش کنید اون دوستی رو که نفعی به حالتون نداشت