منه ی من!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۲/۰۹
    722
  • ۰۲/۰۱/۳۰
    721
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    720
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    719
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    718
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    717
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    716
  • ۰۱/۰۳/۰۹
    715
  • ۰۱/۰۲/۱۱
    714
  • ۰۱/۰۱/۳۱
    713
آخرین نظرات
  • ۱۹ دی ۰۰، ۱۳:۲۱ - دچارِ فیش‌نگار
    :)

58

سه شنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۴، ۰۹:۴۹ ب.ظ
بشنو این نکته که خود را زغم آزاد کنی
خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی
آخر الامر گل گوزه گران خواهی شد
حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی



اولین باره که فالهای عمومی به حالم میخوره،می خوره؟؟؟؟؟

57

سه شنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۴، ۱۲:۰۱ ب.ظ

چقدرررررررررر دلم مسافرت میخاد

مسافرت در نقش بچه کوچیک خانواده

56

سه شنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۴، ۰۹:۰۴ ق.ظ

آقای همسر خندیدن به نگرانی هامو، از مامان یاد گرفت:((((((


پ.ن. مامان احتمالا برای کم کردن نگرانیم، مثلا میخاست آرومم کنه، این روش رو به کار میبرد و می بره، ولی آقای همسر...

55

سه شنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۴، ۰۹:۰۴ ق.ظ

دیشب دیر خوابیدم و بدددددد

صبح باز پای مصدومم ضربه خورد و دردش تا مغزم اومد

دردونه بیدار شد و..

از سرویس جاموندم

تاکسی نبود

ده مین معطل شدم تا ورودم ثبت بشه

آبدارچیمون نیست و این یعنی امروز چایی بی چایی (معتاد چایی نیستم ها، ولی چای اول صبح باید باشه)

این همکار مسخره ام، هم در رفت و آمده، و هنوووووووز بلد نیست توی چنین جایی نباید آواز بخونه، یا اینجا جای آشپزی نیست یا حداقل وقتی میخاد املت درست کنه، نذاره روغنش بسوزه، یا چرندیات مردانه اشون، میشه آرومتر هم بین خودشون رد و بدل بشه، یا  انقدر توی گوش من اینو و اونو لعنت نکنه (اونم لعنت خدا)، یا ...    میشه بعضی روزها رو اعصاب بقیه اسکی نکرد


چه روز ناخوشایندی، اینو تو تاکسی وقتی گوینده شبکه پیام داشت با انرژی مثلا میگفت فکر میکردم، که پشت یه ماشین خوندم:

غم از دل برود چون تو بیایی                        مهدی جان


همین برام بس بود

بعضی روزها، روز آدم نیست، همیـــــــــــــــــــــن

54

سه شنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۴، ۰۸:۵۵ ق.ظ

چندروز پیش دردونه نزدیک بیرون اومدنم بیدار شد، ازم پرسید میری سرکار؟     من اجبارا گفتم نه

توی حیاط بودم که بیدار شد و گریه میکرد که مامان گفت نمیرم، چرا رفت؟

عصرازش عذرخواهی کردم و ...


امروز بازهم بیدار شد، اصرار داشت که مطمئن بشه نمیام

امروز میری سرکار ؟         نمیدونم

یعنی میری؟؟                چی شد بیدار شدی؟ خواب دیدی؟

نه، بگو میری یا نه؟          الان شبه، صبح که نیست، حالا تا صبح

نه، بگو صبح میری یا نه؟    نمیدونم

با بغض اول (قول) بده نمیری ....


دیگه امروز، روزه برای من؟؟:(((((((((((((((

53

سه شنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۴، ۱۲:۱۳ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • مک بس

52

سه شنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۴، ۱۲:۰۹ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • مک بس

51

سه شنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۴، ۱۲:۰۷ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • مک بس

50

دوشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۵۴ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • مک بس

49

دوشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۵۲ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • مک بس