315

گاهی در مقابل بعضی حرفها، تنها رفتار درست زدن با پشت دست تو دهن گوینده است!!!!

من هیچ وقت نمیتونم تا این حد خشن باشم، و البته منظورم بیشتر قاطعانه بودن رفتار بود تا خشانتش:دی

ولی واقعا گاهی دلم میخاد جسارت چنین برخوردی رو داشتم، بعضی از آدمها ظرفیت احترام  رو ندارن!

علاوه بر اون، گاهی آدمها دروغی یا شایعه ای رو درست میکنن، که سکوتت رو حمل بر بزرگواریت، یا گذشتت تلقی نمیکنن، حتی اگه در مراحل اولیه خودشون کذب بودن مدعاشون رو بدونن، ولی به مرور زمان هم خودشون هم دیگران، به درست بودن اون مدعا "ایمان" پیدا میکنن!!!

314

گاهی فکر میکنم تربیت من، یکی از غلط ترین نوع های تربیت بوده!!!

الان هم مامان تزش اینه که هرکی کار کرد تو باهاش راه بیا!!

یا اینکه هرکی هر بدیی در حقت کرد، علتش رو در خودت پیدا کن

بگذریم از اینکه مامان این تز رو فقـــــــــــــــط در قبال بقیه جایز میدونه، و در رفتار با بچه هاش اصلا اینطور برخورد نمیکنه، و در مقابل تمام زندگیش رو به نوعی وقف غریبه ها کرده (که اینجا جای توضیحش نیست)

ولی این باعث خیلی از مشکلات اجتماعی امروزِ من شده!!!

پ.ن. و بدتر اینکه من نمیخوام این نوع تربیت رو ادامه بدم، و از اونجا که خودم ندارمش، احتمالا اغراقانه در مورد دردونه ازش دوری میکنم

پ.ن. در کلیت این تزها مشکل دارم، وگرنه موردی درسته

313

خیلی وقتها به خاطر رفتارهای دیگران، از خودم بدم میاد

اولا خودم بهشون اجازه چنین رفتارهایی رو میدم، و ثانیا نمیتونم مثل اونها رفتار کنم (اساسا اینطوری تربیت نشدم)

312

چرا گاهی زنها، عالمانه از دروغ آقایون خوشحال میشن؟؟؟



پ.ن. همکارِ معلوم الحالم، تلفنی داره با مسافر مشهدشون صحبت میکنه(طبق معمول هم پشت پنجره اتاق من:/) میگه: همه اش  نرو زیارت، زیارت همونه، گردش هم برو، مثلا باغ وحش!!!!
بعدم میگه: پول میخای برات بفرستم

اینکه کی پشت خطه مهم نیست، مهم اینه که وقتی منی که هیچ ارتباطی باهاش ندارم، میدونم به کمک همکارها زندگیش رو میچرخونه، مطمئنن مخاطبش هم میدونه، ولی تصورم اینه که از این پیشنهاد پسرش، یا همسرش، یا دامادش یا هرکی، ذوق زده میشه!!

311

حس بد یعنی:

به مناسبت روز کارمند، ریاست بیاد برای تبریک: وبعد بپرسه اینجا کجاست؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!

و بدتر اینکه مسئول مافوقت، مثل خواب زده ی جن دیده!!! نگاه کنه:(((

310

به گمانم هیـــــــــچ وقت دردونه متوجه نشه که از هر نظر، من بیشتر از او، در رنج و عذابم

مگر اینکه روزی خودش در شرایط من قرار بگیره، که البته اونم صددرصد نیست، چون اخلاق آدمها متفاوته!

309

هیچ وقت تصور نمیکردم :"زغال اخته" ایــــــــــــــــــــــنهمه خاصیت داشته باشه

308

گاهی دلت میخواد فرو بری تو خود خودت،24ساعتی،حداقل، زمان و مکان بی خیالت بشن 

چقدر خوبه اطرافیانت اینو درکت کنن

پ.ن. و در چنین شرایطی از طرف مادرشوهر گرامی،دعوت بشی به یک مسافرت یک روزه:((((

پ.ن.کاش برای افزایش درک آدم ها،آمپولی،سرمی چیزی بود ...حداقل برای آقای همسر یه دونه کشف میشد هم خوب بود:دی

بعدا نوشت:

مدتهاست مادرشوهر گرامی، منتظر مهیا شدن شرایط ما برای این مسافرت بود، که باز من کنسلش کردم:(( و ایشون هم با کمال بزرگواری نه تنها نرفتن، بلکه با مهربانی میزبان منِ مریض و بچه ی شلوغم شدن:)))

الهی شکر

307

چرا من هیچ وقت نمیتونم حرف مشترک با مامان داشته باشم:((((((((((((((((((((((((

306

به دلایلی مجبورشدم نخوام به کسی بگیم رفتیم عکس بگیریم، با دودلی به دردونه گفتم به کسی نگو

برگشتن خواهرم ما رو رسوند خونه، به محض سوار ماشین شدن، میگه: شما که عکس نگرفتین، من خیلییییییییییی عکس گرفتم

پشت در خونه که رسیدیم میگم اگه مامان جون پرسیدن بگو رفتیم بیرون

به محض بازکردن درخونه و رویت مامانم، قبل از اینکه ایشون حرفی بزنن یا حتی سلامی رد و بدل بشه، میگه: ما رفتیم بیرون :)))))))))))

پ.ن.امیدوارم باعث دلخوری نشه:(((

پ.ن. زندگی کردن تو خونه مشترک، این بدی رو داره که خیلیییییییییییی وقتها حس میکنی مالک زندگیت نیستی، و خیلی وقتها باید انتظار داشته باشی برنامه ریزیهات به طرفه العینی کاملا ملقی بشن:(((