منه ی من!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۲/۰۹
    722
  • ۰۲/۰۱/۳۰
    721
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    720
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    719
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    718
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    717
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    716
  • ۰۱/۰۳/۰۹
    715
  • ۰۱/۰۲/۱۱
    714
  • ۰۱/۰۱/۳۱
    713
آخرین نظرات
  • ۱۹ دی ۰۰، ۱۳:۲۱ - دچارِ فیش‌نگار
    :)

۵۵ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

126

شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۰۶ ب.ظ

مامان یه خواب دیده که تعبیرش منو خلع صلاح کرد!!

تا حالا چندپست درمورد مامان نوشتم، ولی ننوشتم که قسمت اعظمی از ایمانم (همین مقدار کم) از مامانه



125

شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۳۵ ق.ظ

تقریبا بدون استثناء، وقتی آقای همسر میرن بیرون و دردونه بیداره، میره بدرقه و میگه: زود برگرد و اخیرا اضافه میکنه: مظاهبِ خودت باش:)))


پ.ن.معلم خوبیه (با شرمندگی!!)

124

شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۱۳ ق.ظ

فکر کنم دردونه دارای یک ژن جهش یافته! ی ترک زبانه :دی

که "ق" رو تلفظ نمیکنه:)))))


پ.ن. میدونم خیلی از بچه ها "ق" رو به راحتی تلفظ نمیکنن

123

شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۱۰ ق.ظ

تو خانواده پسربچه ای داریم که براش نوحه میخونن، سینه میزنه

آهنگ میخونن، شروع به رقص میکنه

و وقتی جالب تر میشه که این دو کار رو به تناوب، و پشت سر هم انجام میدن!


پ.ن. رقص نه به معنای واقعیش، منظورم همون تکون دادن دسته

پ.ن..2. مراقب باشم مستقیم یا غیرمستقیم به بچه چی یاد میدم

122

شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۰۸ ق.ظ

بچه گی یعنی یک ساعت تمام با یک عدد! کفشدوزک سرگرم بشی، تمام حیات رو دنبالش باشی، و به سبک خودت براش مادرانه گی کنی، و باهاش حرف بزنی، تــــــــــازه متعجب هم بشی که چرا حرف گوش کن نیست:دی



121

چهارشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۴۳ ق.ظ

مهم نیست در چه شرایطی زندگی میکنی، مهم اینه که بتونی تو اون شرایط، بهترین رو زندگی کنی

رونوشت به تمام لحظه هایی که فکر میکنم اگه ادامه تحصیل داده بودم، یا اگه بابا زنده بود، یا اگه برادر داشتم، یا اگه ازدواج نکرده بودم، یا بچه دار نشده بودم، یا اگه شاغل نبودم، یا اگه این رشته رو نخونده بودم، یا اینجا شاغل نمیشدم، با فلانی آشنا نشده بودم یا ....


120

سه شنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۳۹ ب.ظ

روابط سببی و نسبی تو خانواده ما یه کم قاطی شده!!

مادرزن از داماد طرفداری میکنه، مادرشوهر از عروس:دی

فکر کنم قسمت دومش نادرتر از قسمت اولش باشه:)

119

سه شنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۳۶ ق.ظ

از اول ماه، گفتم دردونه بعد از نماز بیاد بغلم باهم دعاها  رو بخونیم

الان عاشـــــــــق این مرحله است، ولی


من بدجور گیرافتادم: انقدر وووووووووول میخوره و شکلک درمیاره و میخنده، که همون یه کلمه ای که توی تنهایی حداقل تلفظش رو میفهمیدم رو هم دیگه متوجه نمیشم!!!!

118

سه شنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۸:۵۵ ق.ظ

مادر جوگیری که برای دردونه اش، پازل 80!! تکه میخره:دی


پ.ن. دردونه اخیرا به پازل علاقه نشون میده

پ.ن.2. البته واقعا جوگیر نیستم (حداقل دراین مورد): تعداد تکه های پازل روی جعبه اش قید نشده بود

117

دوشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۵۰ ب.ظ

هر وقت (به اجباری)دردونه بو (داداش پو) بازی میکنه، اولین کارش اینه که حمامش میکنه و بعد این همیشه گرسنه!! رو غذا میده

جالبه که من برعکسم، هرسری مایلم اول غذاش بده بعد ببره حمام:دی


هروقت میریم توپ بخریم هم سلیقه هامون بدجور متضاد درمیاد:دی