منه ی من!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۲/۰۹
    722
  • ۰۲/۰۱/۳۰
    721
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    720
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    719
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    718
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    717
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    716
  • ۰۱/۰۳/۰۹
    715
  • ۰۱/۰۲/۱۱
    714
  • ۰۱/۰۱/۳۱
    713
آخرین نظرات
  • ۱۹ دی ۰۰، ۱۳:۲۱ - دچارِ فیش‌نگار
    :)

۴۶ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

370

چهارشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۱۳ ق.ظ

تصمیم داشتم برای دل دردونه، امروز زودتر برم

اما همکارم نیومده:(  ممکنه بمونم و مراجعی هم نباشه! ولی..  :((((

369

چهارشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۵، ۰۸:۱۷ ق.ظ

دردونه: خدا زنه یا مرد؟؟

368

سه شنبه, ۴ آبان ۱۳۹۵، ۰۹:۳۶ ق.ظ

با تصور صحیح بودنِ تا سه نشه ... دیروز منتظر سومین حالگیری مامان بودم!! انقدر که ساعت ده و نیم شب که شد دیدم ااااااااااا، درست در نیومد،وسوسه شده، و تلفن زدم به مامان ببینم چی شده که سه نشده:دی

الان که فکر میکنم میبینم فرصت نشده سه بشه، مامان قبل از من از خونه رفته بود بیرون، و همون حوالی که من تماس گرفتم رسیده بود خونه و فرصت تنها موندنی براش پیش نیومده بود که دلگیر بشه، دردونه هم از وقایع روزش با مامان چیزی نگفته بود که احتمالا اتفاقیش منو ناراحت کنه

گرچه بهونه گیریهاش برای سرکار رفتنم هنووووز ادامه داره، و من مطمئنم اتفاق تازه و ناخوشایندی می افته که اینقدر پیگیر شده

ولی از طرفی هم نمیتونم از مامان بپرسم و حتی متوجه هم بشم تذکر بدم





+چقدر بده که تا این حد با مامان راحت نیستم:(

367

سه شنبه, ۴ آبان ۱۳۹۵، ۰۹:۲۵ ق.ظ

یکی از صحنه های ... ای که هرروز میبینم پدرهایی ان که با همه ابهت و حتی گاهی هیکل های درشت، کیف صورتی، گل دار، عکس داری به دست، دخترهاشون رو پیاده تا مدرسه همراهی میکنن

این صحنه خیلیییییییییی حرف داره به نظرم، به همین خاطر ... رو گذاشتم تا شما نظر بدین:)



+عااااااااشق اون حسی ام که حس میکنم اون  لحظه دختر، کنار پدرش داره:)

366

دوشنبه, ۳ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۰۴ ق.ظ

اصولا روی تمام حقوقم برنامه ریزی نمیکنم وسعی میکنم پس اندازی داشته باشم

قرنی یه بار که ریسک میکنم، دیده شده اون ماه حقوق نمیدن!!!!!!!!!

365

دوشنبه, ۳ آبان ۱۳۹۵، ۰۹:۱۸ ق.ظ

چرا ما دنبال راحتی و آسایش میگردیم؟



در حالیکه آیه قرآن داریم که : لقد خلقنا الانسان فی کبد!

آیه از این صریح تر؟؟

364

يكشنبه, ۲ آبان ۱۳۹۵، ۰۹:۰۴ ب.ظ

دردونه میگه کتلتم رو خوردم

میگم باشه

میگه:چرا ذوق نمیکنی؟همیشه ذوق میکردی :-)

363

يكشنبه, ۲ آبان ۱۳۹۵، ۰۸:۴۲ ب.ظ

کاش قبل از اینکه بریم رو اعصاب یکی،بپرسیم چقدر از ظرفیتش مونده،شاید از قبل پر شده!!

362

يكشنبه, ۲ آبان ۱۳۹۵، ۰۶:۴۷ ب.ظ

...و ادامه ی راه رفتن مامان روی اعصاب من،اون هم با کفش پاشنه میخی!!!


پ.ن.حسرتش به دلم موند یک بار شرایط منو درک کنه:/

361

يكشنبه, ۲ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۴۹ ق.ظ

دوستم میگه تو کلاسشون همه پسرن   به شوخی بهش میگم: خب خوبه که عزیزی:دی           میگه: آره خیلی و ...از جلف بازی هاشون میگه

جدی میگم: اشکال نداره، بالاخره یه نفرشون انقدر متین هست که بتونی ازش اخبار کلاس ها رو بگیری، یا مواقع ضرورت ازش کمک بگیری

میگه: معلومه تجربه داری ها!!!


یعنی نتیجه گیریش منو کشته!:/