گاهی فکر میکنم هیچ وقت استاد راهنمام رو نمی بخشم!!!
توی دوره کارشناسی رتبه یک دانشگاه بودم، گرچه استادهام کم گذاشتن، ولی بضاعتشون این بود، یعنی از کسایی که سالهای اخرتدریسشون بود، انتظار آموختن مباحث روز رشته شایـــــــــــــــــــد یه کم ، زیاد بود
البته دوره کارشناسی، حداقل من بی اراده پرت شده بودم توی این رشته، و تــــــــــــا بخوام بفهمم این رشته چی هست و چه انتظاری باید از اساتید داشت، شده بود سالهای آخر!
اما دوره ارشد فرق داشت، همه مون با علم به محتوای رشته رفته بودیم، و شرایط سختِ همه جوره دانشگاهِ فلان رو به جون خریدیم که توی قطب علمی رشته مون درس بخونیم، خصوصا من که متاهل! راهی شهری شدم که 15-16 ساعت از محل زندگیم دورتر بود..
ولی اساتید وووووووواقعا کم گذاشتن!
و استاد راهنمای من هم که.. در دوران پایان نامه نویسی و خصوصا سرجلسه دفاع سنگ تموم گذاشت!
قبلترها فکر می کردم خب من به خاطر شرایط زندگیم کوتاه اومدم و تسلیم شرایط شدم و دیگه ادامه ندادم، ولی وقتی از 6-7 نفرمون هیچ کس ادامه نداد، و حتی تغییر رشته دادن، یه کم از عذاب وجدان درونیم کاسته شد..
ولی همیشه این سوال توی ذهنم هست که چرا؟؟؟؟؟؟ اساتیدی که به قول خودشون تنها گروهی در سراسر ایران بودن که توی رشته ما، استاد تمام و پروفسور بودن، چرا باید چنین رفتاری با دانشجوهاشون که واقف بودن از بهترین های دانشگاه های سراسر کشورن، داشته باشن؟؟که همه شون رو از ادامه تحصیل منصرف کردن!!
پ.ن.این پست رو به بهونه روز استاد نوشتم
پ.ن.تنها چیزدنیایی که در دیگران منو برانگیخته می کنه، ادامه تحصیلشونه، یادم نمیاد به ثروت، زیبایی یا مقام کسی غبطه خورده باشم
پ.ن.2. خیلیییییییی دلیل برای این گونه رفتارها هست، و میدونم که متاسفانه در جامعه علمی کشورمون کم نیست