698
دوشنبه, ۲۰ دی ۱۴۰۰، ۰۹:۲۸ ق.ظ
اعلامیه ی روی شیشه ماشین جلویی که هیچی ازش واضح نیست خیلی راحت پرتم میکنه 10 سال پیش..
به خودم که میام سرعتم خیلی کم شده، عجله برای رسیدن به محل کار یادم رفته و ریز وقایع اون چند روز تو ذهنم رژه میره، چشمام که تار میشه میزنم کنار جاده و خودآگاه خودمو پرت میکنم وسط اون شلوغی های روز تشیع و تدفین و با خواهرم زجه میزنم که توروخدا نبریدش...
به این فکر میکنم که یعنی بابا الان یادم کرده که با یه اعلامیه که این روزها تو هرگذرو کوچه و خیابونی به وفور یافت میشه یادش کردم؟ دعا میکنم که اینطور باشه و ازش عذرمیخوام که فرزند خوبی براش نیستم، که هرچی دارم بعد از خدا از اونه، و خیلی وقتها بی توجه داشته هامو از توانایی های خودم میدونم
بعضی داغ ها هیچ وقت کهنه نمیشه و امسال نزدیک به بیست روز زودتر به استقبال نحس ترین سیزدهم دنیا رفتم:(
- ۰۰/۱۰/۲۰
به جای فکر و خیال فاتحه و صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد