منه ی من!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۲/۰۹
    722
  • ۰۲/۰۱/۳۰
    721
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    720
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    719
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    718
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    717
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    716
  • ۰۱/۰۳/۰۹
    715
  • ۰۱/۰۲/۱۱
    714
  • ۰۱/۰۱/۳۱
    713
آخرین نظرات
  • ۱۹ دی ۰۰، ۱۳:۲۱ - دچارِ فیش‌نگار
    :)

۱۵ مطلب با موضوع «دخترانه» ثبت شده است

135

دوشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۲۸ ق.ظ

آشپزی داره یه مسئله سخت میشه برام!!!

اینکه باید نهار و شام رو همزمان درست کنم، و اینکه باید ذائقه بسیار متفاوت آقای همسر، دردونه، و مامان رو همزمان در نظر بگیرم، کارم رو سخت کرده!!

و بدتر اینکه طبق قانون نانوشته ی اکثر آدمها: در شرایط مطلوب تشکری نمیبینم، اما به محض تکراری بودن، یا به هردلیل نا مطلوب شدن طعمش، تذکرات لازم رو از سه جهت دریافت میکنم


پ.ن.روز ما تقریبا از ساعت 6!! آغاز میشه و تا حدودای 11 (که رسما انرژیم ته میکشه)، اصولا دوساعتش به آشپزی میگذره، یک ساعت هم شام خوردن دردونه طول میکشه، اون دو ساعت هم یا به پارک رفتن میگذره، یا کارهای خونه


پ.ن.2.من خودم هم از این قانون نانوشته استفاده میکنم؟!!

134

دوشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۲۱ ق.ظ

مامان میگه دیشب از دردپا خوابم نبرد، چون دیروز مهمون (یکی از خواهرزاده هام) داشته و براش نهار درست کرده!!

کاش یک بار توی این دوسال اخیر ازش شنیده بودم که چه خوبه که نهارش باماست، یا چه خوبه که درگیر جور کردن بساط صبحانه نیست، نه حتی زبونی، توی رفتارش دیده بودم

133

دوشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۱۷ ق.ظ

126

شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۰۶ ب.ظ

مامان یه خواب دیده که تعبیرش منو خلع صلاح کرد!!

تا حالا چندپست درمورد مامان نوشتم، ولی ننوشتم که قسمت اعظمی از ایمانم (همین مقدار کم) از مامانه



120

سه شنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۳۹ ب.ظ

روابط سببی و نسبی تو خانواده ما یه کم قاطی شده!!

مادرزن از داماد طرفداری میکنه، مادرشوهر از عروس:دی

فکر کنم قسمت دومش نادرتر از قسمت اولش باشه:)

104

شنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۵، ۰۲:۰۶ ب.ظ

گاهی متهم میشم به اینکه زیاد از حد به دردونه اهمیت میدم، نمیدونم شاید تاثیر تربیت برعکس مامانه، شایدم..

نگران اینم که استقلالش رو ناخودآگاه زیرسوال ببرم

همیشه سعی میکنم در حد توانم کنارش باشم (شاید زیاد از حد)، شایــــد چون هیـــــــــــچ وقت چنین حسی رو از طرف مامان دریافت نکردم، و چنین کلامی که "من هستم" رو نشنیدم ازش، این رفتارش شاید باعث شده باشه، مستقل بار بیام، ولی ..

ولی میدونم خیرالامور اوسطها

ولی ندیدم، که بتونم پیاده اش کنم:(((

99

سه شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۲۸ ب.ظ

گاهی مامان طوری برخورد میکنه،که حس میکنم هیییییچ قرابتی باهم نداریم



پ.ن.مدتهاس یاد گرفتم ازش هییییچ انتظاری نداشته باشم،ولی باز گاهی کم میارم:(

56

سه شنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۴، ۰۹:۰۴ ق.ظ

آقای همسر خندیدن به نگرانی هامو، از مامان یاد گرفت:((((((


پ.ن. مامان احتمالا برای کم کردن نگرانیم، مثلا میخاست آرومم کنه، این روش رو به کار میبرد و می بره، ولی آقای همسر...

45

يكشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۴، ۰۲:۰۰ ب.ظ

تصمیم گرفتم یه سری از وسایل رو توی کارتن بسته بندی کنم

مامان آشکارااا نگران شده!!

نمیگه: برین من دلتنگ میشم یا ...

میگه: اگه قصدت رفتنه، زودتر بگو           همیـــــــــــــــــن:(((

30

شنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۴، ۰۸:۰۶ ق.ظ

اینکه من انتظار داشته باشم، مامان قبل از مسافرت رفتنش، مثلا اون زمانی که تصمیمش به رفتن قطعی میشه، به من هم بگه، انتظار زیادیه؟؟؟