منه ی من!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۲/۰۹
    722
  • ۰۲/۰۱/۳۰
    721
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    720
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    719
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    718
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    717
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    716
  • ۰۱/۰۳/۰۹
    715
  • ۰۱/۰۲/۱۱
    714
  • ۰۱/۰۱/۳۱
    713
آخرین نظرات
  • ۱۹ دی ۰۰، ۱۳:۲۱ - دچارِ فیش‌نگار
    :)

۶۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

236

يكشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۰۳ ق.ظ
بعد از یه بدخوابی شبانه، و یه روز کاری شلوغ، و تو گرمای 40درجه نیم ساعت تو مسیر باشی تا ساعت 3 بعدازظهر برسی خونه، و دردونه بازیِ دویدنی بخواد!!!!!!!


پ.ن. خدایا شکرت:)


235

يكشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۵۷ ق.ظ

اگه بچه اسباب بازیهاش رو ولو کرده کف زمین، شونصدبار رفته دست و صورت شسته و لباس عوض کرده، اومده تو آشپزخونه  ماکارونی ها رو ریزریز کرده و همه جا پخش، خوراکی هاش رو پخش کرده بین سرویس آرکوپالت، و هی میره یکیش رو برای مهمون های خیالیش میاره و سر هر آمد ورفت یه تقی از یه ظرفی درمیاد، دست رو هرچی میذاری میاد یه مقدارش رو برمیداره میبره برای مهمونهاش و خب این وسط هم طبیعیه که مقداریش روی زمین بریزه، پسته و  تخمه و گردو و گیلاس و حاج بادومی ازت گرفته که بخوره، و تو سرخوش فکر میکنی وسط بازیهاش شاید یکیش هم رفت توی دهنش، و یه هوووو یادت میاد که یه لیوان آب هم ازت گرفت، و وقتی میپرسی اینا رو که تو آب نریختی، خیلی نرم و ریلکس میگه: نهههههههه خودشون خیس شدن!!! و ...


و تو هیـــــــــــــچی نمیگی

تاثیر کتابهای روانشناسی و تربیتی، یا وبلاگهای این چنین، بحثهای مادرانه یا مشاوره هات نیست، تاثیر خونسردیِ ذاتیِ نداشته ات هم نیست، تاثیر خودسازی های نداشته این ماه مبارکت هم نیست، تاثیر فوووووووران محبت مادرانه ات هم نیست...

فقـــــــــط

رمق نداری که حرف بزنی و واکنش نشون بدی:))

به همین سادگی، و به همین خوشمزگی :))


پ.ن.ساعت ارسال  این پست باید8 و 15 دقیقه دیشب می بود:)

234

يكشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۳۸ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • مک بس

233

شنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۴۷ ق.ظ

آقای داماد (برادرشوهرم) خواسته منم برم عروس رو ببینم و نظر بدم:))

232

شنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۱۹ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • مک بس

231

شنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۳۴ ق.ظ

دردونه میشینه پای فوفال (فوتبال) میگه: بروووووووووو، برووووووووووو دیگه برو برو، اااااااااااا، نرفت تو دروازه!!!!!!!!!!

در حالیکه که من هنوز یک بارم این حرفها رو از آقای همسر نشنیدم



پ.ن. و لـــــــــــــــــذت میبره از حرص خوردن من:))))))))))))

230

شنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۳۲ ق.ظ

دردونه آب میخوره، میگم: سلام بر حسین (ع)      فوری اصلاحش میکنم که سلام بر امام حسین(ع)

میگه: سلام بر حسین، امام حسین(ع)        به هردوتاشون سلام کردم:)))

229

شنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۳۱ ق.ظ

یادمه بچه بوده گی هام (به قول دردونه) گاهی شبها تا یکی دوساعت بعد از اینکه دیگران خوابشون میبرد، من درگیر این بودم که چطور بخوابم که پشتم به کسی نباشه:))

.

.

.


و حالا دردونه، شبها که میخاد بخوابه، میپرسه: اشکالی نداره پشتم رو بهت کنم؟؟؟؟؟

228

شنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۲۸ ق.ظ

شب که ساعت 2و نیم خوابیده باشی، و سه و نیم با ویبره گوشی از خواب پریده باشی، بعدترش ساعت5 خوابت برده باشه، و باز ساعت 6و نیم، تو باشی و همون ویبره ی ...

هم تبخال میزنی به بزرگی یه فندق

هم همین دو خط رو شونصدبار می نویسی، هی غلط اندر غلط!!!!

227

جمعه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۱۳ ق.ظ

تقریبا 6/7شب از این ده یازده شب برای سحری،اقای همسر بهونه گرفتن:اینکه ادم تشنه اش میشه،اینو دوست ندارم،این حالمو بد میکنه،این...

شکلکی هست که داره موهاشو میکنه،همونو تصور کنین