منه ی من!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۲/۰۹
    722
  • ۰۲/۰۱/۳۰
    721
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    720
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    719
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    718
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    717
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    716
  • ۰۱/۰۳/۰۹
    715
  • ۰۱/۰۲/۱۱
    714
  • ۰۱/۰۱/۳۱
    713
آخرین نظرات
  • ۱۹ دی ۰۰، ۱۳:۲۱ - دچارِ فیش‌نگار
    :)

۵۶ مطلب با موضوع «خودم آنه» ثبت شده است

142

شنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۰۹ ق.ظ

بو!!

بو و رایحه خوش میتونه آدمو به وجد بیاره، یا آروم کنه

ولی هرقدر هم مطبوع بعد از مدتی به قول معروف شامه آدم پر میشه!

به این فکر میکردم که رفتارهای خوب هم همینطوره، اولین بار که انجام میشن، مورد توجه و احتمالا تقدیر قرار میگیرن، به تناسب تکرار، تقدیر هم کم میکشه، و حتی گاهی میرسه به مرحله ای که وظیفه تلقی میشه!

و این بدترین نوع برخورده!!


پ.ن. صابون داو، با رایحه انار رو امتحان کنید: دی   و بعد بهم بگین سلیقه ام چه طوره؟:)))))))))))))))

140

چهارشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۳۵ ق.ظ

به مناسبت هفته سلامت،  از شاغلین تست قندخون و اینا گرفتن

136

دوشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۳۵ ق.ظ

دیشب توی گروهی، عکس ژلهِ خودم رو یکی فرستاد که چه خوشگله! :))

البته اعتراف کرد که از یه گروه دیگه دزیده!!:)


پ.ن. این پست در راستای کم کردن بار غرولندهای چند پست اخیر ارسال شد:دی


131

دوشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۲۹ ق.ظ

گاهی فکر میکنم هیچ وقت استاد راهنمام رو نمی بخشم!!!

توی دوره کارشناسی رتبه یک دانشگاه بودم، گرچه استادهام کم گذاشتن، ولی بضاعتشون این بود، یعنی از کسایی که سالهای اخرتدریسشون بود، انتظار آموختن مباحث روز رشته شایـــــــــــــــــــد یه کم ، زیاد بود

البته دوره کارشناسی، حداقل من بی اراده پرت شده بودم توی این رشته، و تــــــــــــا بخوام بفهمم این رشته چی هست و چه انتظاری باید از اساتید داشت، شده بود سالهای آخر!

اما دوره ارشد فرق داشت، همه مون با علم به محتوای رشته رفته بودیم، و شرایط سختِ همه جوره دانشگاهِ فلان رو به جون خریدیم که توی قطب علمی رشته مون درس بخونیم، خصوصا من که متاهل! راهی شهری شدم که 15-16 ساعت از محل زندگیم دورتر بود..

ولی اساتید وووووووواقعا کم گذاشتن!

و استاد راهنمای من هم که.. در دوران پایان نامه نویسی و خصوصا سرجلسه دفاع سنگ تموم گذاشت!

قبلترها فکر می کردم خب من به خاطر شرایط زندگیم کوتاه اومدم و تسلیم شرایط شدم و دیگه ادامه ندادم، ولی وقتی از 6-7 نفرمون هیچ کس ادامه نداد، و حتی تغییر رشته دادن، یه کم از عذاب وجدان درونیم کاسته شد..

ولی همیشه این سوال توی ذهنم هست که چرا؟؟؟؟؟؟ اساتیدی که به قول خودشون تنها گروهی در سراسر ایران بودن که توی رشته ما، استاد تمام و پروفسور بودن، چرا باید چنین رفتاری با دانشجوهاشون که واقف بودن از بهترین های دانشگاه های سراسر کشورن، داشته باشن؟؟که همه شون رو از ادامه تحصیل منصرف کردن!!



پ.ن.این پست رو به بهونه روز استاد نوشتم

پ.ن.تنها چیزدنیایی که در دیگران منو برانگیخته می کنه، ادامه تحصیلشونه، یادم نمیاد به ثروت، زیبایی یا مقام کسی غبطه خورده باشم

پ.ن.2. خیلیییییییی دلیل برای این گونه رفتارها هست، و میدونم که متاسفانه در جامعه علمی کشورمون کم نیست


130

دوشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۱۵ ق.ظ

گاهی فکر میکنم من آدمِ کار بیرون نیستم، و احتمالا یه زمانی در یک عمل غافلگیرانه، بیخیال همه چیز خواهم شد

البته اگه موقعیت خاص کاریم نبود، تا حالا حتما این کارو کرده بودم

نه که موقعیتِ به معنای واقعی، خاصی باشه، ولی برای رشته تحصیلی من خوبه

حداقل تو همکلاسی هام وضعیت شغلی من از همه بهتره

البته همیششششششه شنیدن آواز دهل از دور خوشه!

129

دوشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۱۲ ق.ظ

چقدر خوبه آدم یه هنری بلد باشه، برای مواقعی که دلش میگیره، و فقط میخاد برا دل خودش باشه

مثلا خطاطی، موسیقی، یا طراحی


پ.ن.قبلترها خطم بد نبود، البته حرفه ای نبود، چون آموزشی ندیده بودم، ولی باز خوب بود

121

چهارشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۴۳ ق.ظ

مهم نیست در چه شرایطی زندگی میکنی، مهم اینه که بتونی تو اون شرایط، بهترین رو زندگی کنی

رونوشت به تمام لحظه هایی که فکر میکنم اگه ادامه تحصیل داده بودم، یا اگه بابا زنده بود، یا اگه برادر داشتم، یا اگه ازدواج نکرده بودم، یا بچه دار نشده بودم، یا اگه شاغل نبودم، یا اگه این رشته رو نخونده بودم، یا اینجا شاغل نمیشدم، با فلانی آشنا نشده بودم یا ....


116

يكشنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۲۹ ب.ظ

از  شنیدن صدای آمبولانس متنـــــــــــــــــــــــــــــفرم:/

113

چهارشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۳۸ ق.ظ

مجردیهام هم، هیچ چیز مثل کم خوابی، از پا نمی انداختم

و الان بیشتر از سه سال و هفت ماه و چند روزه که بعید میدونم یه شب 8ساعت خوابیده باشم


پ.ن.دنیای یک زن، قبل و بعد از مادری گاهی غیرقابل مقایسه است

پ.ن.بچه، مادر رو بــــــــــــــزرگ میکنه (خوش بین باشیم!!! به زوووووووور هم که شده!!)

109

دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۲۶ ق.ظ

حالِ ...!!!