428
وقتی هایی که دردونه برام مادری میکنه، به سبک خودم...
میخوام درسته قورتش بدم:)
وقتی هایی که دردونه برام مادری میکنه، به سبک خودم...
میخوام درسته قورتش بدم:)
یکی از مراجعینم با افتخار میگه میتونید منو همکارتون حساب کنید
چون قبلا هم ازش شنیده بودم، از روی کنجکاوی پرسیدم کدوم قسمت شاغله، و توضیح داد که چند ماهی یه حوزه ای پاره وقت کار کرده
یاد خودم افتادم که یه زمانی فکر میکردم این شغل چه جایگاهی داره، و خوشحال میشدم اگه کارمند اینجا محسوب میشدم، ولی الان..
بیشتر ناله هام مونده از شرایط کاری و بی عدالتی ها و ...
چقدر فراموشکارم:(
پ.ن. خدایا شکرت
یه مراجع مبتدی ازم تعریف کرد، با اینکه میدونم این تعریف از روی عدم تجربه اشه، ولی خوشم اومد!!!!
پ.ن. آدم انقدر بی ظرفیت:دی
بدجور تو خونه تکونی گیر کردم، یه اتاق قفل شده اصن:(((
و ما باز به همون مرحله ی... از خانه تکانی رسیدیم، که پارسال هم احتمالا رسیده بودیم، و در وب نگاشتیم:دی
با یه بنده خدایی کار داشتم، خواستم تلگرامی بهش بگم، احتمال دادم متوجه نشه، چون باید با یه نفر دیگه خودشو هماهنگ میکرد، ترجیح دادم تماس تلفنی بگیرم که خوب مطلب جا بیافته
جالبیش اینجاست که موقع عمل، کاملا متفاوت با برنامه عمل کرده، و طبق برداشت خودش از حرفی که مطمئنم بینمون نقل نشده!!
نتیجه میگیریم تلگرامی صحبت کنید که حداقل یه سند مکتوب داشته باشید! :دی
چه خوب میشد میتونستی به مراجعین حالت رو اعلام کنی:دی
مثلا بگی امروز به اندازه ای خسته ام یا درگیری ذهنی دارم که لطفا شما نرو رو اعصاب:دی یا امروز خوبم، میتونی خودت رو لوس کنی:دی
البته احتمالا مراجعین هم چنین دلخواستی دارن:دی
دردونه بدون هیچ مقدمه ای میگه: چرا پیامبر پیش خداست، و امام حسین؟؟؟
و میزنه زیر گریه، میگم خب چی شده مگه؟؟ میگه میخوام پیش من باشن
بدجور غافلگیر شدم، گریه اش هم تموم نمیشه، به هق هق می افته و میگه: کاش امام حسین بابای من بود..