منه ی من!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۲/۰۹
    722
  • ۰۲/۰۱/۳۰
    721
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    720
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    719
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    718
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    717
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    716
  • ۰۱/۰۳/۰۹
    715
  • ۰۱/۰۲/۱۱
    714
  • ۰۱/۰۱/۳۱
    713
آخرین نظرات
  • ۱۹ دی ۰۰، ۱۳:۲۱ - دچارِ فیش‌نگار
    :)

۵۶ مطلب با موضوع «خودم آنه» ثبت شده است

107

يكشنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۵۳ ق.ظ

وقتی یکی مهرش توی عمق وجودت رخنه کرده، هرجایی دنبال نشونه، نه بهونه ای که یادش کنی، حتی اگه با یادش فقط اشک تو چشمهات بیاد......

106

يكشنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۱۱ ق.ظ

کاش میشد بعضی زمان ها رو ذخیره کرد، مثلا یه جایی نگه داشت، وقتی لازم بود درش رو باز کرد، درش نفس کشید، بعد دوباره درش رو بست و نگه داشت برای موقع اضطرار بعدی!!

 آرزو بر منی که بلد نیستم انقدر توی این ماه عزیز، ذخیره جمع کنم که تا سال آینده کفایتم کنه، عیب نیست!!

105

شنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۵، ۰۲:۱۱ ب.ظ

شب لیله الرقائب خیلی خودخواهانه دعا کردم به من هام

منِ مادر

منِ همسر

منِ دختر

منِ شاغل

و .

.

منِ من

98

سه شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۵، ۱۰:۲۷ ق.ظ

چقدر ناتوان بودم در آروم کردن دوستی که شرایط زندگیش بسیـــــــــــــــــــار شبیه شرایط زندگی منه، و در آستانه شروع به کار مجددش بعد از مرخصی زایمان بود، و پر از استرس و حس های مادرانه:((((((((((((((

95

يكشنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۰۳ ق.ظ

دارم وسوسه میشم، نمیدونم از کدوم نوعش:((

93

شنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۲۴ ق.ظ

بـــــــــــــــــــــــاز هم سردرد:((((((


پ.ن. این مواقع، حس میکنم فن کامپیوترم، توی سر من میچرخه(آیکون گریه)

92

پنجشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۳۶ ب.ظ

دردونه بغلم میکنه،میگه خیلییی دوستت دارم،یا گاهی هم میگه چقدررررر مامانم مهربونه

ذوق مرگ میگم چرا؟

میگه چون همه چیز برام میخری


پ.ن.تقریبا همه دوست داشتنهای ما،همینطوره،حتی بندگی مون :-\

91

سه شنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۰۲ ب.ظ

هربار کتلت درست میکنم،یاد یکی از بچه های خوابگاه می افتم

هروقت قرار بود برای همسرش کتلت درست کنه(هردو یه جا درس میخوندن) اصرار داشت همه یه شکل و اندازه باشن،این میشد که قسمت اعظم کتلت ها رو خودش پای گاز میخورد:-)


انقدر که این فرد تو ذهنم میاد،هم اتاقیم نمیاد،درحالی که با اولی انقدر تضاد داشتیم که حتی سلام علیکم نداشتیم،و با دومی،انقدری تفاهم داشتیم که یه سال باهم باشیم

گاهی به چه دلایلی ممکنه آدمی تو ذهن آدم موندگار بشه!!!!

90

سه شنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۵، ۰۲:۲۸ ب.ظ

آه بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاست...


مدتهاس دیگه خودم رو درگیر سریال ها یا فیلمها نمیکنم، این بار ولی شیطون گولم زد:دی

این قسمت خیلی درگیرم کرد: چون با نگاه مادری که پدر از دست داده دیدم:(((((

89

سه شنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۵، ۰۱:۵۹ ب.ظ

چ حس خوبیه، که با دیدن خواهرزاده ات دلت قنج بره:)


پ.ن. البته نسبت به همه خواهرزاده هام این حسو ندارم هاااا

نتیجه اخلاقی:) اینکه مراقب رفتارم باشم، من که یه نفرم چرا یکی از خواهرزاده هام رو ایـــــــــــــنهمه دوست دارم، یکی رو هم اصلا!!!حتی برعکس!!!