منه ی من!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۲/۰۹
    722
  • ۰۲/۰۱/۳۰
    721
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    720
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    719
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    718
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    717
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    716
  • ۰۱/۰۳/۰۹
    715
  • ۰۱/۰۲/۱۱
    714
  • ۰۱/۰۱/۳۱
    713
آخرین نظرات
  • ۱۹ دی ۰۰، ۱۳:۲۱ - دچارِ فیش‌نگار
    :)

308

پنجشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۴۸ ب.ظ

گاهی دلت میخواد فرو بری تو خود خودت،24ساعتی،حداقل، زمان و مکان بی خیالت بشن 

چقدر خوبه اطرافیانت اینو درکت کنن



پ.ن. و در چنین شرایطی از طرف مادرشوهر گرامی،دعوت بشی به یک مسافرت یک روزه:((((

پ.ن.کاش برای افزایش درک آدم ها،آمپولی،سرمی چیزی بود ...حداقل برای آقای همسر یه دونه کشف میشد هم خوب بود:دی



بعدا نوشت:

مدتهاست مادرشوهر گرامی، منتظر مهیا شدن شرایط ما برای این مسافرت بود، که باز من کنسلش کردم:(( و ایشون هم با کمال بزرگواری نه تنها نرفتن، بلکه با مهربانی میزبان منِ مریض و بچه ی شلوغم شدن:)))

الهی شکر

  • مک بس

نظرات  (۲)

میدونی گاهی بقیه می خوان از این حال بیرون بیارنت ولی اصلا نمیدونن مناسب ترین کار تنها گذاشتن ادمه فکر میکنن دارن لطف می کنن
پاسخ:
مادر شوهرم که بنده خدا اصلا شرایط منو نمیدونستن



خب اون بنده خدا که نمیدونسته. شاید اگر میدونست درکت میکرد.
پاسخ:
من اصلا قصدم از نوشتن این پست گلایه نبود، فقط روزانه نوشت بود
در واقعیت اون شایدت، حتمنه، خدا رو شکر


پ.ن. من یکی از بهترین مادرشوهرهای دنیا رو دارم، خدا رو شکر:)))))))))))))))
پ.ن. قبول دارم که بد، پست نوشتم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">