336
چهارشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۵، ۰۸:۱۴ ق.ظ
خداروشکر تولد دردونه به خوبی و خوشی گذشت:)
بهش میگم: ببین من برا تولدت چی کار کردم، تو هم یادت باشه برا تولد من این کارها رو بکنی:دی
میگه: من که مامان نیستم! :)
بعد از رفتن مهمونها میگه: مامان، تولدِ تو چندروزه دیگه است؟ :*
**
برام جالب بود که موقع خداحافظی خواهرم بین تشکرهاش گفت قبول باشه (کسِ دیگه ای متوجه نشده بود:))
**
خصلتِ بدی که دارم و باید حتما روش کار کنم اینه که به اصطلاح دستم به کم نمیره!!! گرچه دیشب چیزی اسراف نشد، ولی میشد کمتر هم باشه
**
یادم باشه دیگه پول تزئیناتِ اضافه ندم:)
**
من الان یه آدم آهنیِ کمی متحرکم:دی از اونها که قدیمی شده و هرحرکتی میکنه صدای قیییییییییییییژش بلند میشه!!
- ۹۵/۰۶/۳۱
من هم به یادت بودم که روز عید تولد گرفتی و کلی حسرت به دل موندم که خودم نتونستم اون روز تولد بگیرم.
ان شالله سالهای سال به خوشی برای گل دخترت تولد بگیری.
تولدش مبارک و از شما هم قبول باشه الهی.
+بهم پیشنهاد منویی بده.
به شدت استقبال میکنم.