611
این پست صرفا روزنگار یک مادرِ کارمندِ بچه اولی است:)
بچه کلاس اولی یعنی بعد هشت ساعت کار که رسیدی خونه، هنوز عرقت خشک نشده بشینی پای مشق نوشتن اونم با دردونه ای که به کوچکترین بهونه ای حواسش پرت میشه و همه کار میخاد بکنه غیر مشق نوشتن! سر هر سرمشق یه نقاشی بکشه، داستان تعریف کنه، تشنه اش بشه، گرسنه اش بشه، خوابش بگیره، دستش درد بگیره، جای نشستنش مناسب نباشه، سرمدادش تیز نباشه، رنگ پاک کنش رو دوست نداشته باشه، ناراحتیش رو از بچه های مدرسه تعریف کنه، اینکه تو سرویس چه اتفاقی افتاد براش مهم بشه، یادش بیافته که تو مدرسه سریع ترین بچه کلاسه و ... و نهایتا به این نتیجه برسه سرمشقش خیلی سخته و بگه من نمیتووووووووووونم!!
و تو تازه بفهمی نوشتن هر حرفی چقدر سخته، و مثلا نوشتن ل که یه خط صافه که از بالای خط شروع میشه میاد پایین خط کمی گرد میشه، و بعد صاف میره بالا و به خط میچسبه چقدر قلق داره!!
یه بار از بالای خط که شروع میشه انقدر بالا میره که می چسبه به خط بالایی، یه بار نمی چسبه ولی خطش کج میشه، یه بار نه میچسبه نه خطش کج میشه، به جای گرد صاف میشه، یه بار همه موارد قبل رعایت میشه گردیش میشه اندازه یه فندق، و یه بارم با رعایت همه موارد قبلی، خط پایانی که باید صاف بره بالا، کج میره یا به خط نمی چسبه یا از خط بالا میزنه ... بگذریم از مواردی که همه این اتفاق ها با هم می افته و تاززززززه میشه یه سرمشق از یه صفحه سرمشق!!!
و تو باید آروم باشی، آرووووووووووووم چون بچه ات بیشتر از اینکه بخاد مشق بنویسه همراهی تو رو میخاد و البته در حقیقت بازی با تو رو میخاد نه مشق نوشتن، و همین خیلی ماجرا رو سخت میکنه: بازی دیدن ماجرا از دید دردونه
کلاس اولی که داری یعنی هرشب اصرار کنی که بخواب و حتی گاهی نهایتا با ناراحتی و بداخلاقی بخوابه، و صبح باز با بداخلاقی بیدار بشه که چرا دیشب منو دیر خوابوندی! من حال ندارم با کلی نوازش و بوس و ماساژ بلند شه، گریه کنه من نمیرم دستشویی، گریه کنه من حال ندارم مسواک بزنم، ببین اصلا نمیتونم روی پاهام بیایستم، اخ دستم جون نداره مسواک دست بگیره، ااااا چرا مسواکم خیسه، خمیردندون زیاد ریخت، خودت صورتمو بشور، آخ بد شستی، آب رفتن تو چشمام، بینیم،دهنم و.. آی لباسم یه قطره آب بهش ریخت، چرا ریخت من نمیخوام خیس باشه، نمیخوام عوضش کنم هم، لباس های مدرسه رو خودت بهم بپوشون (البته اینو خودمم استقبال میکنم چون اگه به خودش باشه خیلی زمان بره، اخرش هم خودم باید تکمیل کنم)و هر یک از البسه هم ماجرای خودش رو داشته باشه و بعدم کفش پوشیدن و کیف برداشتن و ...
فعلا همین دو مورد باشه تا بعدا بقیه موارد رو بگم:))
البته توضیح بدم دردونه اگر بخواد! خیلی خوب سرمشق هاش رو تقلید میکنه فقط اگر بازیگوشیش اجازه بده
و دوم اینکه همه این موارد رو من وقتی به این فکر میکنم که دردونه در حقیقت امسال هم باید بازی میکرد و آسوده خاطر می بود ، بهش حق میدم سختش باشه
و سوم اینکه امیدوارم یادم نره همین روزها خیلی زوود خاطره میشه و خدا کنه بتونم خاطره خوشی بسازم
پ.ن. این پست بیشتر از این که حالت گلایه داشته باشه، بار طنز داره، طنز واقعی البته:))
گرچه اگر تو موقعیت نوشته میشد بیشتر حالت گلایه داشت:دی
- ۹۷/۰۷/۲۲