با دردونه رفته بودیم بیرون، کنار یه مغازه ایستادیم تا آبمیوه اش رو باز کنم، چندثانیه ای گذشت تا برگشتم رو به جمعیت توی پیاده رو، که دیدم یه آقای توریستِ! در حال حرکت با دوربین بهم لبخند میزنه
واقعا شاید به دقیقه نکشید!! انقدر غافلگیر شدم که واکنشی نشون ندادم، گرچه واقعا نمیدونم واکنش درست چی بود
نمیدونم چرا حس خوبی ندارم
پ.ن.در حالیکه خودم هنوز شک داشتم عکسی گرفته شده یا نه، دردونه یعد از دو روز میگه: مامان، آقاهه خارجیه، ازم عکس گرفت
با تعجب میگم: از کجا فهمیدی خارجیه میگه: آخه اون جوری!! بود
از اونجا که کوچکترین تغییرات چهره ام رو متوجه میشه، میگه: کار بدی کرد؟؟
و من، نوش دارو بعد از مرگ سهراب، میگم: بهتر بود ازت اجازه میگرفت:(((
پ.ن. تا من باشم، بچه ام رو با چادر بیرون ببرم