منه ی من!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۲/۰۹
    722
  • ۰۲/۰۱/۳۰
    721
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    720
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    719
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    718
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    717
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    716
  • ۰۱/۰۳/۰۹
    715
  • ۰۱/۰۲/۱۱
    714
  • ۰۱/۰۱/۳۱
    713
آخرین نظرات
  • ۱۹ دی ۰۰، ۱۳:۲۱ - دچارِ فیش‌نگار
    :)

160

يكشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۱۹ ق.ظ

یکی از خصلتهای خوب دردونه اینه که از به چالش کشیده شدن لذت میبره

هرازگاهی بازی یا موقعیتی پیش میاد که به نظر من براش سخته، ولی خودش وقتی بار اول موفق نمیشه، بیشتر مصمم میشه که تکرارش کنه

امیدوارم محبتهای بی موقع مادرانه ام، این خلصتش رو کمرنگ نکنه

159

يكشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۸:۴۹ ق.ظ

دردونه انقدر شیرین با حیوانات حرف میزنه که بهش غبطه میخورم

هرروز هم یکی رو پیدا میکنه که دعوتش کنه به خونه مون:))

158

يكشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۸:۴۷ ق.ظ

مدتی هست تصمیم گرفتم تا حدامکان از "بزرگ شدن" برای دردونه یه رویا نسازم


+شایــــــــــــد توی منتظر شدنش تاثیر داشت

157

شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۵۲ ق.ظ
خوب که فکر میکنم، همه ساعت هام، و ثانیه هام منتظرم، منتظر تموم شدن اون ساعت و تایم!!
منتظر این که صبح عصر بشه برم خونه، منتظر اینکه کارهای خودم و دردونه تموم بشه بتونم استراحت کنم،هفته تموم بشه تعطیلاتش برسه، ماه تموم بشه فلان کارو بکنم، اوضاع بهتر بشه از این خونه برم، فلان اتفاق بیافته شرایط کاریم بهتر بشه،  دردونه بزرگتر بشه به تنهایی بعضی کارهاش رو انجام بده یا انقدر برای غذاخوردنش وقت نذارم یا ..،  این ماه بگذره آقای همسر شرایط کاریش بهتر بشه و اخلاقش هم!!، و ...

منتظر اینکه عمرم بگذره و به عبارتی تموم بشه!!!!!
حکایت همون سفر رفتنه است که انقدر تو فکر مقصدیم که از زیبایی های مسیر غافل میشیم
غــــــــــــــــافل: توصیف خوبی از اوضاع زندگی این روزهای منه!!!


+یه انتظار رو خداروشکر تجربه نکردم (البته نه که اصلا، ولی به اضطرار نه)و اونم انتظار مردی که روزها رو میشمره تا سرماه، حقوق بدن تا از خجالت زن و بچه اش دربیاد، ولو به چند روز هم نکشه این خوشحالی!!!   واقعا سخته روزها و شبهای طولانی انتظار
خدا قوت بده به همه مردها و الهی هیییییییچ مردی شرمنده زن و خصوصا بچه اش نشه

156

چهارشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۵۸ ب.ظ

حافظه تصویری هم گاهی مشکل ساز میشه

بالاخره از این فروشنده فروشگاهمون که یه مدت رفته بود رو اعصابم که کجا دیدمش، پرسیدم که کجا دیدمش:دی

و معلوم شد 4سال پیش سرویس چوبیِ دردونه رو از ایشون خریدیم!


این حافظه بعد از اتمام تحصیلم بدجور درگیرم کرده بود، هر چهره آشنایی رو باید واکاوی میکردم، که اصفهان دیدمش؟ اهواز دیدمش؟ همشهری و هم محله ایه؟؟

حالا چطور رفتار کنم؟؟؟:)))))))))))))

153

چهارشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۸:۳۱ ق.ظ

دقیقا فاز مراجعی که درمیزنه، و به ثانیه نکشیده درو تا انتها باز میکنه، چیه؟؟


پ.ن.  میشه فاز اونایی که در نمیزنن رو تا حدودی متوجه شد

152

دوشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۵۴ ق.ظ

خواهرمـــــــــــــــــــــــــــــــم:

الگوی صبر و مادری برای من

151

دوشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۴۴ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • مک بس

150

دوشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۳۵ ق.ظ
کاش یکی دلایل عقلی کافی برام بیاره که چرا بچه نسبش رو از پدر ارث میبره؟
یا چرا حضانت بچه با پدر میشه؟
حالا حتی اینها هم باشه، ولی نه بی قید و شرط
در شرایط برابر، حقوق هم باید برابر باشه، نباید؟؟؟

149

دوشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۲۷ ق.ظ
با اینکه وسط هفته جلسه داریم، و با اینکه تصمیمم بر رفتن، هنوز قطعی نیست، ولی تصور اینکه احتمالا این آخرین خونه تکونی و تمیزکاریهام توی این خونه است، حس خوبی بهم میده!!

شاید اگه با این حس که ممکنه این آخرین باشه، زندگی کنیم، همه چیز بهتر بشه!