منه ی من!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۲/۰۹
    722
  • ۰۲/۰۱/۳۰
    721
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    720
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    719
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    718
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    717
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    716
  • ۰۱/۰۳/۰۹
    715
  • ۰۱/۰۲/۱۱
    714
  • ۰۱/۰۱/۳۱
    713
آخرین نظرات
  • ۱۹ دی ۰۰، ۱۳:۲۱ - دچارِ فیش‌نگار
    :)

671

چهارشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۸، ۱۲:۱۷ ب.ظ

هرجا میری بابانوئل !!!

تلگرام، وات، اینستا، پروفایل، سایت ها و...

انقدر که راننده ماشین روبرویی رو بابانوئل میبینی

 

 

+تازه من اخیرا پاساژگردی نرفتم!!

+دیگه نمیگم دقیقا اون راننده چه لباسی پوشیده بود:)

 

670

دوشنبه, ۹ دی ۱۳۹۸، ۱۰:۲۰ ق.ظ

جشن عدد صد چیه دیگه مد کردین؟! که حالا من مجبور باشم براش کیک درست کنم:(

اصلا یکی از دلایلی که  امسال دردونه رو گذاشتم مدرسه عادی، این بود که از تجملات و جشن های ابداعی مدارس غیرانتفاعی دور باشیم

 

 

+البته همین منِ گلایه مند، پای درست کردن دسر و کیک که میرم از اونی که سفارش داده بدترم، هی مدل جدید ابداع میکنم:دی

+یعنی معلم دردونه تو همین سه ماه منو شناخت؟!!!!   :)

669

سه شنبه, ۳ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۱۵ ق.ظ

فکر کنم سواد من نم کشیده، یا خیلی اطلاعاتم قدیمی شده، یا کلا آپدیت نیستم و علمی و... از این حرفها، یکی که اینطوری نیست این مسئله رو برای من توضیح بده که:

دانشجوی عرب زبانی که برای انجام کارهای رومزه اش مشکل داره چطور در دانشگاه های ما در سطوح عالیه ، اون هم در رشته های تاپ مدرک میگیره؟ بعد اینا چطور دوره ای رو که دانشجوهای خودمون حداقل دوسال تموم میکنند بعضا با بهترین نمره ها و در یک سال به اتمام می رسونند؟

اساتید انقدر عربیشون یه هو خوب شد؟ دانشجوها زبان فارسیشون در حد علمی خوبه، و مکالمه روزمره رو فقط بلد نیستن؟!!!

اساتیدمون انقدر به زبان اصلی تسلط دارند که به زبان اصلی تدریس میکنند، و دانشجوها هم انقدر مسلطن که متوجه میشن؟!!

اصلا اساتیدمون و دانشجوهای غیرایرانی یه هو نخبه شدن؟  البته دانشجوها محتمل تره چون اساتید همون قبلی ها هستند، با همون سوابق بالا، و همون اخلاق هایی که گاهی دانشجوهای ایرانی رو به مرز جنون میرسونه

یا ...

یا صرفا اینکه آمار بدیم دانشگاهمون بین المللی دانشجو میگیره و سالی nتعداد فارغ التحصیل خارجی داریم و آمارهای به ظاهر قشنگی از این دست، به هر بهایی ارزشمنده؟

668

چهارشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۸، ۰۲:۱۹ ب.ظ

تصور ناتوانی خیلی مخربه

تو دوران مدرسه چندتا مسئله سخت رو که پشت سر هم حل میکردم، همون اعتماد به نفسی که سراغم می اومد پنجاه درصد جواب مسئله بعدی بود، اینکه مشکل یه مراجع رو هرچند به سختی یا حتی گاهی اتفاقی حل میکنم خیلی کمک میکنه که در موارد دیگه نه تنها تخصصم بلکه شانس رو هم به کمک بگیرم برای حل مشکلات دیگه و ..

امروز برای حل یه مشکل مامان رفتم خونه اش، تنها کاری که باید میکرد این بود که تلفن بزنه به یه تعمیرکار، که سرکوچه است، و من تقریبا فقط ازش خواستم اینکارو بکنه، وگرنه کار خاصی برای حل این مشکل تقریبا یک هفته ایش که به قول خودش حسابی درگیرش کرده بود نکردم.مامان فقط تصور میکرد که این کار یه کار تخصصیه که از عهده من برمیاد، و من فقط تصور میکردم میتونم این مشکل رو حل کنم

گاهی از قدرت ذهن میترسم!

 

 

پ.ن. خیلی سعی میکنم این القای ذهنی و البته میشه گفت تنبلانه نتوانستن رو از صفحه ذهنی دردونه شیفت دیلیت کنم، امیدوارم موفق باشم

667

چهارشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۸، ۱۱:۰۷ ق.ظ

 ما غرک بربک الکریم..

اولین چیزی که مریضی و بیماری به یادت میاره شدت ضعفت تو این جهان هستیه

ولی چیزهای دیگه ای هم بهت یاد میده:

که چقدر بی جهت زندگی رو سخت گرفتی، و چقدر دنبال خوشی های واهی بودی

چقدر زیادی مسئولیت پذیرفتی حتی جای همه

چقدر آدمهای بی اهمیت رو مهم تلقی کردی

چقدر برای اطرافیانت مهمی

چقدر این ملت نسبت به هم بی تفاوت و حتی بی رحم شدن

چقدر کیفیت نظام پزشکی و داروییمون مشکل داره

که داروی پارسال با داروی امسال تاثیرش زمین تا آسمون فرق میکنه، که دارو همون درمانی که ازش انتظار میره رو که نمیکنه، بیماری جدیدی هم برات به ارمغان میاره، از رفتار بعضی دکترها و پرستارها و داروخانه ها که دیگه نگم بهتره، کیفیت و پوشش بیمه ای هم که...


 

پ.ن. دو سالیه پاییز و زمستان های خیلی سختی دارم، سال قبل از اواسط پاییز درگیر بیماری شدم، و امسال که از اواسط محرم

فقط امیدم به اینه که اون حدیث دلخوش کننده در مورد بیماری درمورد منم صادق باشه

666

يكشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۸، ۰۲:۰۶ ب.ظ

وقتی مادرآقای همسر میگه حتی توی خواب هم یادتم، و دعا میکنم برای بیماریت...

حس خیلی خوبیه

 

 

 

+همیشه مهربانی های مادرآقای همسر باعث شده اشکالات اساسیی  که درمورد تریبت آقای همسر مرتکب شدن رو در نظرم کمرنگ میکنه، هرچند تک تک لحظات زندگیم رو درگیر کرده!

+تعریف از خودم نباشه:دی همیشه سعی کردم جای دختر نداشته شون باشم و هیچ وقت به چشم یک "مادرشوهر" با اون معنای خاص بهشون نگاه نکردم

 

665

يكشنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۸، ۱۱:۳۸ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • مک بس

663

دوشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۸، ۰۹:۲۴ ق.ظ

گویی به خواب بود جوانی مان گذشت...

662

شنبه, ۶ مهر ۱۳۹۸، ۰۸:۰۵ ق.ظ

برای یه چکاب ساده میری دکتر، و آزمایش میدی....

به همین کوتاهیه فاصله آدمی با بیماری های خاص، درمان های طولانی، داروهای کمیاب، صف های طولانی و...  در یک جمله دنیایی متفاوت

 

 

+و من لبه این پرتگاهم

نمیدونم شاید کلمه "پرتگاه" درست نباشه، ولی فعلا چیزدیگه ای به ذهنم نمیرسه

+محتاج دعاتونم

661

سه شنبه, ۲ مهر ۱۳۹۸، ۰۸:۳۷ ق.ظ

در بی برکتی پولت همین بس که تمام سال کار کنی و به اربعین که میرسی پول سفر نداشته باشی:(