301
آقای همسر حتی تصور هم نمیکنه که مهمترین پسورد من، تاریخ تولد ایشونه!
آقای همسر حتی تصور هم نمیکنه که مهمترین پسورد من، تاریخ تولد ایشونه!
یعنی اگه همه زندگی من، به اندازه اون نیم تا یک ساعت فاصله بین از خواب بیدار شدن تا سوار سرویس شدنم میبود، الان انیشتینی بودم برای خودم:دی
برای ثانیه هاش برنامه می چینم!!!
پ.ن. حالا همه زندگی هم نه، نصف روزهام، نه حتی یک چهارم روزم هم انقدر با برنامه باشه فکر کنم کفایت میکنه
پ.ن. البته اینم بگم، زندگی کارمندی نظم خاص خودش رو داره، و حتی آخر هفته های به اصطلاح تعطیل بسییییییار شلوغی، ولی خیلیش اجباره :(
این آخری رو گفتم که فکر نکنید احتمالا من خیلی بی نظم و برنامه ام:دی (کم بی نظمم:دی)
هرسری که میرم بیمارستان، خدا رو هزاران بار شکر میکنم، که موقع انتخاب رشته، متوجه بودم که من، آدمِ کار توی بیمارستان نیستم
خدا قوت بده به همه پرسنل زحمت کش بیمارستانها، و یه اخلاق خوش به بعضی هاشوووووون، از دکتر گرفته تـــــــــــــــــــــا نظافتچی!
پ.ن. بالاخره عکس مشکوفی و پاناکوتامو گذاشتم:دی
پ.ن. عکس دونات ها دیروز رو هم شاید گذاشتم:دیدریافت
تصمیمم از کبری بودن یه کم رفت اونطرف تر!:((
مامان به خاطر پادرد بستری شد، و همه چی متفاوت شد:((
پ.ن. التماس دعا
از هفته دیگه ساعت کاری برمیگرده به روال قبلی (آیکون گریه:((((( )
همونطور که حدس میزدم بعد از ماه مبارک حسّ دسر درست کنیم خوابید:دی
ولی از امروز میخوام باز شروع کنم، و حتما دردونه رو هم مشارکت بدم:)) تا بیشتر لذت ببره
پ.ن. نیمه دوم سال واقعا مثل کابوس میمونه: روزهایی که هوا تاریکه که از خونه میزنی بیرون، و خونه هم که میرسی چیزی به تاریکی هوا نمونده:(((
پ.ن.2. بی ذوقی آقای همسر در نخوردن دسرها، دلیل خیلی مهمی در بی حس شدن منه، وقتی میبینم گاهی مجبور میشم دور بریزم، اساسا بی خیال میشم:(((
پ.ن.3. امیدوارم این، مثل بقیه تصمیم های کبرام نشه!! اصولا صبح ها خیلییییییییی تصمیمها می گیرم که بی حالی و بی رمقی عصرها، و علاوه بر اون خونه ی زلزله زده و نهار و شامِ منتظرِ طبخ، همه رو کان لم یکن میکنه:(((
تا چند وقت پیش (شاید یکی دوماه)هر کی میگفت خوش به حال گذشته و .. از این دست حرفها، من قاطعانه میگفتم: اگه قراره زندگیم همین مسیر باشه(یعنی مثلا همین رشته دانشگاهی، همین انتخاب همسر، همین شغل و ... رو داشته باشم)حتی ثانیه ایش رو نمی خوام برگرده، و ذره ای هم شک نداشتم
ولی الان مدتیه کاملا حسم عوض شده، با همه سختی هاش، کاش زندگی ریپلی داشت!
محضِ ...
چقدررررر خوبه وقتی حتی حوصله خودتو نداری،آقای همسر متوجه بشه،و بی هیچ حرفی بچه رو ببره بیرون:)))))
ممنون،حیف که آدرس اینجا رو نداری