488
حس میکنم بی حال ترین ماه رمضان عمرم رو دارم سپری میکنم
از لحاظ بدنی که کم آوردم اساسی
نمیدونم شاید سالهای قبل هم اینطور بودم و یادم نیست
البته تا یادم میاد معده ام مشکل داشته، ولی چرا امسال انقدر سخت میگذره، نمیدونم
حس میکنم بی حال ترین ماه رمضان عمرم رو دارم سپری میکنم
از لحاظ بدنی که کم آوردم اساسی
نمیدونم شاید سالهای قبل هم اینطور بودم و یادم نیست
البته تا یادم میاد معده ام مشکل داشته، ولی چرا امسال انقدر سخت میگذره، نمیدونم
ممنونم بابت کامنت های پست قبل:)
میخاستم ذیل همونا توضیح بدم، دیدم هی تکراری میشه، اینه که اینجا میگم:
راستش به چند دلیل نگران دردونه ام:
یک اینکه دردونه آخر نیمه اوله، یعنی بعضا با بچه هایی همکلاس میشه که حتی تا یک سال ازش بزرگترن، و من خودم بارها دیدم که بچه ها، حتی با تفاوت سنی هفته گی متفاوتن
و دوم اینکه شنیدم برنامه پیش دبستانی کاملا نظام منده، کتاب دارن و مثل مدرسه باید حجم مشخصی اطلاعات دریافت کنند
و سوم اینکه شرایط کاری من وآقای همسر طوریه که دردونه باید از 7/30 صبح تا حداقل 1 بعدازظهر مهد یا پیش دبستانی باشه
ایده آل ترین حال برام این بود که بفرستمش مهد، ولی نه اجباری، نه هرروز، و نه هرروز راس ساعت
هم بازی میکرد، هم کلی تجربه کسب میکرد، هم برای مدرسه رفتن و جدایی آماده میشد
نمیدونم شاید هم من زیادی حساسم:(
مگه نه اینکه پیامبر فرمودن 7سال اول بچه رو آزاد بذارین، و آموزش تعطیل؟؟
پس این بساط پیش دبستانی چیه؟؟
چرا آدمو در معذوریت قرار میدن آخه:(((
من قصد صد درصد داشتم که دردونه رو پیش نفرستم، تا اینکه یکی بهم گفت وقتی ببینه هم کلاسی هاش چیزهایی بلدن که اون بلد نیست، حتما ناراحت میشه، و من متاثر شدم
ولی همچنان عذاب وجدان دارم:((
قبلترها میگفتم اگه دردونه نخواد، مجبورش نمیکنم تحصیلات آکادمیک داشته باشه
ولی این روزها به این فکر میکنم که اصلا خواهد توانست، حتی اگه بخواد:(
دقت کردین این چندسال اخیر، جُک های زیادی در مورد ماه رمضان میشنویم؟؟
قبلا ها مد نبود!! اوایل برام دوست نداشتنی بود، الان حتی خودم هم فوروارد میکنم
ولی حس میکنم بی هدف نیست، قداست این ماه های سالهای اخیرم کم شده:(
و چه بدتر که بچه هامون با همین به اصطلاح فکاهی ها بزرگ میشن:(
دردونه رو آوردم سرکار
غررررررررق در لذت کشف کردنه، و من غرررررررررق در لذت:))