525
مراجع اومده میگه: اینجا شکلاتی چیزی نیست بدین ما بخوریم؟!
مراجع اومده میگه: اینجا شکلاتی چیزی نیست بدین ما بخوریم؟!
گویا نتایج کنکور آمده:دی
و من نمیدونم از جاری جان باید خبر بگیرم یا نه!
اصولا مراجعین، کارمندی رو خوش اخلاق میدونن که کارشون رو راه بیاندازه، ولو خلاف قانون
و چه سخته به این نوع آدمها تفهیم کنی که دلیلی نداره بخاطر اونها، خودت رو مدیون سایر مراجعین کنی!!
روز بعد از تولد، آدم دوست داره خونه باشه، تا لذتهای پس از تولد رو هم درک کنه
و من مثل همیشه از قسمت اعظم لذتهای بچه داری محرومم:(
تا حالا کسی رو دیدین که زیاده خواهیش سیری ناپذیر باشه؟؟
من تاحالا کسی رو به این شدت زیاده خواه، (به اندازه همکارم) ندیدم، گاهی حس میکنم عطش زیاده خواهی این بشر ثانیه ای فروکش نمیکنه!
از بعد از نماز صبح سرپا بودم،حدودای ساعت 5 مهمانهامون رفتن،خواستم چرتکی بزنم که انقدر دردونه رو کمرم بالا و پایین پرید که پشیمون شدم،به سختی خودمو نگه داشتم تا شام درست کنم و بهش بدم
خودش هم انقدر خسته بود که سرشام میخواست بخوابه
از ساعت ده و نیم اومدیم که بخوابیم، شروع شد بهونه گیری هاش،در حالی که حس میکردم از رو بدنم یک بلدزر رد شده و چشمام رو با چوب کبریت باز نگه داشته بودم
به هر زحمتی بود بدون گریه ساعت یازده ونیم بیهوش شد،ولی قبلش گفت:کاش فردا خونه می موندی
همین دیگه،خوابم پرید:(((
با اینکه تعطیلات من یا به خونه تمیز کردن میگذره یا به دردونه داری، و هر زمانی که فرصت داشته باشم خونه تکونی میکنم،باز کارم که زیاد میشه،و خونه نسبتا آشفته، خودخوری میکنم که چقدر من تنبلم:(((
این روزها مخالفتهای دردونه با نظراتم زیاد شده، و بدتر اینکه گاهی حس میکنم عمدا خلاف تذکری که میدم عمل میکنه، تا نتیجه مخالفتش رو ببینه
و از اونجا که این موقعیت زیاد پیش میاد اگر بخوام برخورد مستقیم داشته باشم، تقریبا تمام روز باید در حالت ناراحت باشم!!!
چرا من از اینکه دیگران منو کم سن تر از سن واقعی ام تصور میکنن، ذوق میکنم:دی
با خواهرزاده ام رفتیم بیرون (10-12 سالی از من کوچکتره) فروشنده فکر کرد همسرشم، راننده هم فکر کرد ازش کوچکترم!!
دردونه رو آوردم سرکار، همکارم میگه: من فکر میکردم مجردی:دی
اون یکی میگه: اصلا بهت نمیاد بچه ای به این بزرگی داشته باشی
و من ذوق زده میشم: دی
پ.ن.شاید بقیه هم همینطور باشن، من خودمو گفتم که به کسی اسائه ادب نشده باشه:))