548
تلویزیون رهبری رو در مناطق زلزله زده نشون میده
دردونه با حسرت میگه خوش به حالشون که آقا رفته پیششون
میگم اینجا همونجاست که زلزله اومده، خونه هاشون خراب شده، غذا کم دارن و ...
انگار نمیشنوه اصلا، باز میگه خوش به حالشون...
تلویزیون رهبری رو در مناطق زلزله زده نشون میده
دردونه با حسرت میگه خوش به حالشون که آقا رفته پیششون
میگم اینجا همونجاست که زلزله اومده، خونه هاشون خراب شده، غذا کم دارن و ...
انگار نمیشنوه اصلا، باز میگه خوش به حالشون...
ظرفهایی که توسط آقای همسر شسته میشه دو حالت پیدا میکنه، اگه زود به دادشون برسی که هیچ، در غیراینصورت بعد از مدتی غیرقابل استفاده است:((
پ.ن. از زمانی که دیسک کمر گرفتم، قسمت اعظم شستن ظرفهای روزانه با اقای همسره
پ.ن.2. اینهم یکی از خوبی های آقای همسر:دی
صبح چشمهاتو باز کنی ببینی یکی پیام داده، زنده ای؟؟ نگرانتم
واقعا چقدر انسان ضعیفه و البته چقدر فراموشکار:((
همیشه به این تصور عامه که "زن ها پرحرفن" معترض بودم تااااااااااااا
این دوتا کارورزم آمدن!!!
دردونه اخرشب ها اصرار داره که نوازشش کنم، اونم نشسته
وقتی فکر کردم احتمال دادم به خاطر اینکه هرازگاهی خوابم میبرده، این خواسته رو داره، ولی بارها سوال پرسیدنم، جواب مشخصی نداشت!!
حالا، اکثر شبهایی که از روی خستگی، یا حتی در جهت عادت نشدن این خواسته اش، مقاومت میکنم و دردونه راضی میشه که کنارش بخوابم و نوازشش کنم، یا حتی حاضر میشه بدون نوازش بخوابه
بعدش موقعیتی پیش میاد که خودخواسته، نشسته نوازشش میکنم
حالا یه بدخواب میشه، یا مریض شده یا ...
دیشب به این فکر میکردم که شاید واقعا از لحاظ روحی این خواسته اش براش مهمه!!!
دردونه میگه نمیشه من نمازم رو به تو اقتدا کنم؟
میگم چطور؟!!!
میگه اینجوری بخونم، و دهنش رو میبنده:دی
دردونه اصرار داره که بره پیش دبستانی
میگم: اگه امشب سرفه هات بهتر بود، برو
میگه: خب پس منم به زور سرفه هامو نگه میدارم
گاهی حس میکنم انقدر انتظارات مامان زیاده، و توقعاتش، که جایی برای دلسوزی و دیدن شرایط من براش نمیذاره!!
البته اون حق داره، از بچه ای که اینهمه زحمتش رو کشیده انتظار داشته باشه، ولی گاهی دلم میخاد هرثانیه همراه بوده باشه، شاید حالم رو درک کنه:(