منه ی من!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۲/۰۹
    722
  • ۰۲/۰۱/۳۰
    721
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    720
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    719
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    718
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    717
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    716
  • ۰۱/۰۳/۰۹
    715
  • ۰۱/۰۲/۱۱
    714
  • ۰۱/۰۱/۳۱
    713
آخرین نظرات
  • ۱۹ دی ۰۰، ۱۳:۲۱ - دچارِ فیش‌نگار
    :)

712

چهارشنبه, ۳۱ فروردين ۱۴۰۱، ۱۱:۰۵ ق.ظ

گاهی دلم میخواد به معلم اخلاق سالهای قبلم پیام بدم اون خصوصیات اخلاقی که با تفسیرهای موشکافانه ی قرآنتون در وجود ما نهادینه کردین، توی این وانفسای زندگی بشر قرن بیست و چند، گاهی نفسم رو میگیره، زندگی رو غیرقابل تحمل میکنه..

میدونم این برداشت از ضعف ایمانمه احتمالا، حتما اشتباه از منه که کلاس ها رو نصفه رها کردم...

در هر حال گاهی حس میکنم داشتن بعضی اخلاق ها هرچند رذیله از نفس کشیدن هم واجب تره...

711

چهارشنبه, ۲۴ فروردين ۱۴۰۱، ۰۸:۴۶ ق.ظ

تجربه بی خوابی های شبانه دردونه طی 7 سال بهم آموخت که یکی از دعاهام برای نازدونه خوش خواب بودنش باشه، ولی زهی خیال باطل: یا دعای من دعا نیست یا ...

نازدونه هم  نمی خوابه تقریبا بیهوش میشه ...:

بهش میگم بخواب دو سه دقیقه بی حرکت دراز می کشه، از اونجا که این حرکت ازش بعیده، فکر میکنم داره خوابش میبره، وناخودآگاه چشمام بسته میشه، نمیدونم چندثانیه طول کشید که چشمام رو بازکردم دیدم در حال پایین رفتن از تخته!

با کمی تحکم میگم بخوااااب، سرش رو میذاره روی متکا، و چشماش بسته میشه!!!

 

 

دیگه نمیگم این مرحله بعد چه مدت مقدمه چینی برای خوابیدنش و چندبار پایین رفتن از تخت و دسته گل آب دادن  یا افتادن ها یاسایر هنرنمایی هاش که نفسمو حبس میکنه از ترس اتفاق افتاد:/

710

يكشنبه, ۲۱ فروردين ۱۴۰۱، ۱۱:۴۴ ق.ظ

قبلتر وقتی کلافه میشدم از چسبندگی مداوم و همه جایی نازدونه، به این فکر میکردم که روزی میرسه که نازدونه ای کنارم نخواهد بود و من در کمال آرامش به همه کارهام خواهم رسید ولی حسرت این روزها رو خواهم خورد، و صبورتر میشدم

 

از این چندشب، دوسه شبی که نازدونه برای سحر بیدار نشد واقعا جای خالیش مشهود بود و غیردلچسب: باید یکی میبود که تمام قندهای قنددون رو توی چایی خالی کنه، برنج های بشقابت رو هوا بریزه، سالادها رو توی خورشت ها بریزه، و هرازگاهی که در نهایت سیاستمداری راضیش کنی قاشقش رو سمت تو بیاره، همه صورتت سیبل قاشقش باشه غیر از دهانت؛

باید یکی میبود که چنددقیقه ی مسواک زدن رو برات سال کنه با قرهای ریزش پای دستشویی که هرلحظه احتمال سرخوردنش رو بدی، و عطای تمیزی دندان و آموزش های بهداشتی رو به لقاش ببخشی؛

باید یکی میبود که به محض قامت بستن با ذوقی وصف نشدنی توی چادرت هی خودش رو گم کنه، هی نفسش بگیره، هی بیرونش کنی و باز دوباره و هزارباره، سر هر سجده یا نگران فرود سرش روی سرت جهت سجده اش باشی یا  جای چندتایی دست کوچولو رو کمرت ذکرت رو از یادت ببره، یا به محض نشستن برای تشهد تلاش کنه جانمازت رو جمع کنه و چادر از سرت بکشه، که نکنه باز بغلش کنی و بشینی به دعا!

و...

 

این روزها واقعا شلوغم، ولی هر ازگاهی بینش به روزهایی فکر میکنم که خیلی خلوت خواهم بود و ذره ای از این شلوغی آرزوی دست نیافتنیم

 

 

پ.ن. الهی هرکی مشتاقه خدا نصیبش کنه

 

709

شنبه, ۲۸ اسفند ۱۴۰۰، ۰۲:۵۱ ق.ظ

خونه تکونی ما این شکلیه که هرجا رو تمیز میکنی باید برگردی جای قبلی رو از اول تمیز کنی.  

تازه این در صورتیه که در زمان خواب نازدونه تمیزکردنی رخ بده در غیر این صورت  تمیز کاری من و ایشون با نهایت تضاد به مشکل میخوره و ...😁

 

 

 

 

708

شنبه, ۷ اسفند ۱۴۰۰، ۱۰:۵۲ ق.ظ

نمیشه به جای سه ماه خرما پزان تابستون، اواخر اسفند و کل فروردین و اردی بهشت رو تعطیل کنن؟

حیف این هواست واقعا:)

 

 

پ.ن. الکی مثلا ما تابستون تعطیلیم:/

707

شنبه, ۷ اسفند ۱۴۰۰، ۰۸:۵۷ ق.ظ

یکی از مراحل تاسف بار خونه تکونی این دوسال جابه جایی لباس های مناسب فصلیه که حتی فرصت نشده یکبار استفاده کنی:(

705

شنبه, ۲۳ بهمن ۱۴۰۰، ۰۲:۴۱ ب.ظ

یک هفته بیمارو در خطرناک ترین بخش (بخش عفونی) نگه دارند، که باید فلان نمونه برداری انجام بشه و تا جواب نیاد درمان شروع نمیشه و ....

بعد یک هفته کاشف به عمل بیاد که جناب دکتر اشتباه نمونه رو برداشتند!!!

یعنی تمام مراعات های دوساله بیهوده بود، تمام خانواده درگیر کرونا شدیم، فقط دلخوش پیشرفت پروسه درمان بودیم که به ... رفت.

 

 

پ.ن. منکر زحمات کادر درمان نیستم ولی...

 

 

 

 

 

 

 

704

جمعه, ۲۲ بهمن ۱۴۰۰، ۰۴:۰۹ ب.ظ

یه جوری خانواده رو مریضی گرفته،که کم کم به سرم زده نکنه چشم خوردیم

703

يكشنبه, ۱۷ بهمن ۱۴۰۰، ۱۰:۵۱ ق.ظ

هرچی فکر میکنم فاز راننده کامیونی که تو اوج ترافیک یه هو جلوم پیچید و خیلی هم ریلکس  با حرکات سر و دست بهم فهموند که اتفاقی نمی افته من صبر کنم ایشون بره رو نمیفهمم

 

+فحش هایی که ماشین های پشت سریم احتمالا نثارم کردند نثارش:دی

702

شنبه, ۲ بهمن ۱۴۰۰، ۱۱:۳۵ ق.ظ

خسته تر از آنم که بگویم به چه علت...