701
تا حالا شده مدت ها از خدا یه درخواستی داشته باشی، درست زمانی که حس میکنی زمان استجابته و داری نزدیک میشی، به درست بودن اصل درخواستت شک کنی؟!!!
اللهم غیر سو حالنا بحسن حالک
تا حالا شده مدت ها از خدا یه درخواستی داشته باشی، درست زمانی که حس میکنی زمان استجابته و داری نزدیک میشی، به درست بودن اصل درخواستت شک کنی؟!!!
اللهم غیر سو حالنا بحسن حالک
وقتی به یکی پیشنهاد میکنید برای بهبود روابط همسرانه و حتی شرایط زندگی بچه دار بشن، جدای از همه حرف هایی که تا حالا در اشتباه بودن این فرضیه شنیدیم به این هم فکر کنید که ممکنه "از قضا سرکنگبین صفرا فزود" شه!!
مورد داریم طرف بچه دار شده برای بهبود زندگی، آقای همسر در پی بحران های عادی دوران بارداری و دوران نوزادی و نوپایی بچه و کم توجهی های همسر، به دنبال همسر دوم رفته!!!
عآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآدم اینقدر بی جنبه !!!!
چقدر به قانون جذب معتقدید؟
من دیگه دارم ازش خسته میشم البته از جنبه منفیش
طرف بچه اش بی نهایت جیغ میکشه، من حتی از ذهنم نمیگذره که چه بد که بچه جیغ میکشه، یا چرا جیغ میکشه، یا چرا مادرش ساکتش نمیکنه و ... هزاران فکری که میشه کرد، تنها از ذهنم میگذره که مثلا بهار بچه همسایه بالاییه که جیغ میکشه
به ساعت نکشیده خودم از صدای جیغ های دردونه یا نازدونه روانی میشم
فلانی فلان بیماری رو داره، و من فقط عین همین عبارت به همون سرعتی که میشنوم یا میخونم از ذهنم عبور میکنه، بدون هیچ عقبه ای
به هفته نکشیده درگیرش میشم
و ...
پ.ن. حتما تا حالا جکش رو شنیدید:)
اعلامیه ی روی شیشه ماشین جلویی که هیچی ازش واضح نیست خیلی راحت پرتم میکنه 10 سال پیش..
به خودم که میام سرعتم خیلی کم شده، عجله برای رسیدن به محل کار یادم رفته و ریز وقایع اون چند روز تو ذهنم رژه میره، چشمام که تار میشه میزنم کنار جاده و خودآگاه خودمو پرت میکنم وسط اون شلوغی های روز تشیع و تدفین و با خواهرم زجه میزنم که توروخدا نبریدش...
به این فکر میکنم که یعنی بابا الان یادم کرده که با یه اعلامیه که این روزها تو هرگذرو کوچه و خیابونی به وفور یافت میشه یادش کردم؟ دعا میکنم که اینطور باشه و ازش عذرمیخوام که فرزند خوبی براش نیستم، که هرچی دارم بعد از خدا از اونه، و خیلی وقتها بی توجه داشته هامو از توانایی های خودم میدونم
بعضی داغ ها هیچ وقت کهنه نمیشه و امسال نزدیک به بیست روز زودتر به استقبال نحس ترین سیزدهم دنیا رفتم:(
بیشتر یک هفته است که نازدونه حالش مساعد نیست، بدقلق، کم خواب، کم حوصله، بی اشتها، بهانه گیر و ...
از واکسن هفته قبلشه یا دندانهایی که دارن فقط زیرلثه دلبری میکنند، یا در اثر رفتار محبوب اخیرش یعنی هـــــــــــرچیزی را با دهان امتحان کردن، یا به قول دکترها در شرایط استیصال ویروسه نمیدونم ولی حسابی نفس گیر شده شبها و روزهای بدون آرامش
شرایط کاری هم نگم دیگه بهتره، فقط اینکه نمیدونم کی گفته با تغییر ابرمردها، همه چی باید تغییر کنه:(
برآیند همه اینها این میشه که صبح شنبه در کسل ترین و آشفته ترین و البته بی صدا ترین حالت ( که چرت بسیار سبک این روزهای نازدونه پاره نشه)میری جلو آینه تا این مزاحم هنوزم نامانوس (ماسک) رو به زحمت با مقنعه و کلاه و چادر هماهنگ کنی و بری برای یه روز شلوغ دیگه که یه نوشته کمرنگ رو آینه همه حالت های قبلیت رو میشوره میبره:
مامان جونم خیلی دوستت دارم
خوشبخت تر از من کسی هست؟
پ.ن.بازم جوگیر خودتی
اندر حکایات ادامه دار (پست 693) اثرات بیخوابی های پی در پی این که زنگ زدم برای یه جلسه هماهنگ کنم به منشی میگم میشه شماره ام رو بهم بدی هروقت زمان جلسه اکی شد خبرم بدین!!
خوبیش اینه اواخر مکالمه مون شاد شد:دی
همیشه سعی کردم از قضاوت کردن دیگران خودداری کنم
نمیگم خیـــــــــلی در این زمینه رو خودم کار کردم که اگه بگم دروغه ولی کلا اخلاقم این نیست که مثل بعضی ها فوری دیگران رو قضاوت کنم، در پیشآمدها هم سعی میکنم منصف باشم، ولی این روزها دقت که میکنم زیاد در ذهنم اشتباه دیگران رو قضاوت یا حتی نگاه کردم:
همسایه ای که نزدیک به ده دقیقه توی کوچه منتظر موندی تا ماشین پارک شده به بدترین شکل ممکنش رو از جلو در برداره و تو بعد از 10 ساعت کار و خستگی حتی با یه تک بوق بهش هشدار ندادی که کارش اشتباهه و اون بدون حتی کوچکترین نگاهی و به دید تو حتی طلبکارانه ماشینش رو برداشته؛
دوستی که ظرف هدیه های یلداییت رو بدون هیچ حرفی پشت در ساختمون گذاشته و رفته؛
ماشینی که به بدترین شکل ممکن و از راست ترین جهت ممکن ازت سبقت میگیره و حتی با بوق ممتدش و حرکات دست و صورت رانندگی تو رو زیر سوال می بره؛
همکاری که بارها احوالپرسیت رو به سردترین شکل جواب میده؛
دوستی که پیام تبریک تولد غافلگیرانه ات رو سین میکنه ولی جوابی نمیده حتی تا چندروز؛
آشنایی که میدونه درگیر بیماری شدی و تا مدتها ازت خبر نمیگیره؛
و...
حتما دلیلی پشت رفتارش هست که در اکثر موارد قسمت ناراحت کننده اش به تو مرتبط نیست
همیشه مواظب بار روانی نصیحت هامون باشیم
اصولا نصیحت کردن یه رگه هایی از این داره که به طرف مقابل القا میکنی که در زمینه مورد بحث هرچقدر اندک ناتوانه و نیاز به راهنمایی ناصح داره و همین خودش دلیل خیلی مهمی برای اینه که تا کسی ازمون درخواست نداره سیل نصیحت هامون رو آوار نکنیم روی ذهن و روان و اعصابش!!
خصوصا اگر طرف نصیحت شونده مادری باشه که چندروز درگیر بیماری بچه هاش بوده و به اندازه کافی داغانه و این هم بر هیچ کسی پوشیده نیست که مهربان تر از مادر برای فرزند نیست!
و سریال بی خوابی های شبانه..
که چندسالی به مدد مدرسه رفتن دردونه چندقسمت در میان شده بود، به مدد نازدونه با قوت هرچه بیشتر هرشب روی آنتن میرود:(
پ.ن. کم کم دارم به اون درجه از عرفان میرسم که یه ماشین جلوم باشه، بعد یه هو ببینم پشت سرمه، و خود به خود من ازش رد شدم:دی
پ.ن.2. اندر حکایات کمک مردان در خانه اینکه آقای همسر هرازگاهی میگن تو که اینهمه کمبود خواب داری، حد اقــــــــــــــــــــل رانندگی نکن! :/
هرچقدرم هفته شلوغی رو پشت سرگذاشته باشی،به حدی که تا آخرین ساعات آخرش، یعنی دقیقا نیمه شب شنبه هم طول بکشه و حتی شروع هفته ات ادامه همون شلوغی باشه
هرچقدرم کمبود خواب داشته باشی و بی رمق باشی انقدر که کارهای ده دقیقه ای رو توی نیم ساعت با حالت اسلوموشن انجام بدی
هرچقدرم دیواری بیش نباشی که حتی توان و کشش ارائه کوچکترین میمک های صورت رو نداشته باشی چه برسه به سایر واکنش ها و حرکات بدنی
هرچقدرم ذهنت درگیر انتخاب درست بین آموزش حضوری و غیرحضوری باشه و باتلاقی که اوضاع واکسن های بدون ایمنی کامل و جو شتاب زده بعد از تصور واکسن های ایمن کننده کامل به وجود آورده، باشه و ...
وقتی یه دردونه داری که با اینکه مثل خودت به شدت کمبود خواب داره، باز با اشتیاق بدرقه ات میکنه و با اون لبخند معصومش و با لحنی قاطع بهت میگه من مراقب خودم و نازدونه هستم، توام مراقب خودت باش..
چیزی بالاتر از دوپینگ برات اتفاق می افته
و فکر میکنی اصلا خوشبخت تر من کسی هست؟...
پ.ن. جوگیرم خودتی