497
کسی میدونه دامنه مسئولیت والدین در قبال فرزند چقدره؟
و تا چه حد از خودگذشتگی درسته
حس میکنم تو این نزدیک به 5سال،ثانیه ایش برای خودم نبودم
البته این قسمت وقتی ناراحت کننده میشه که در نهایت حس کنی،نه به نفع خودت بوده،نه بچه ات:((((
کسی میدونه دامنه مسئولیت والدین در قبال فرزند چقدره؟
و تا چه حد از خودگذشتگی درسته
حس میکنم تو این نزدیک به 5سال،ثانیه ایش برای خودم نبودم
البته این قسمت وقتی ناراحت کننده میشه که در نهایت حس کنی،نه به نفع خودت بوده،نه بچه ات:((((
گاهی رفتاری میکنی، که قبلا برای خودت از بعیدیات بوده! متعجب میشدی چطور دیگری انجام میداده!!
چه رفتار مثبت چه منفی
به همین خاطره سالهاست دیگران رو قضاوت نمیکنم
و الان من وسط این نوع رفتارهام، حس میکنم اصلا خودمو نمیشناسم:((
دردونه با اقای همسر بازی دزد و پلیس میکنن، به محاصره پلیس که در میاد و کمک میطلبه، میگه: یا زهرا :دی
وقتی دردونه برای اولین بار،و بعد از یک بار توضیح تقریبا ناقص من،ماز حل میکنه..
جالبتر اینکه مسیر درست رو قبل از کشیدن،تصور میکرد
هنوز بعد از نزدیک به ده سال زندگی مشترک، انتظاره بیهوده ی غافلگیرشدن از سوی آقای همسر رو دارم!!!
با اینکه بارهااااا ناامیدم کرده،باز ادب نشدم
این بارهم اضافه شد به تجربیات ناخوشایند قبلی:/
بدتر اینکه گاهی تا آخرین لحظات امیدوار میمونم:/
بیشتر از یک ماهه که پست نذاشتم
چقدر پست نخونده:) باید اعتراف کنم که دوست دارم وقتی رو که میام سراغ وبهاتون و غرق پستها میشم:)))
حس میکنم بی حال ترین ماه رمضان عمرم رو دارم سپری میکنم
از لحاظ بدنی که کم آوردم اساسی
نمیدونم شاید سالهای قبل هم اینطور بودم و یادم نیست
البته تا یادم میاد معده ام مشکل داشته، ولی چرا امسال انقدر سخت میگذره، نمیدونم
ممنونم بابت کامنت های پست قبل:)
میخاستم ذیل همونا توضیح بدم، دیدم هی تکراری میشه، اینه که اینجا میگم:
راستش به چند دلیل نگران دردونه ام:
یک اینکه دردونه آخر نیمه اوله، یعنی بعضا با بچه هایی همکلاس میشه که حتی تا یک سال ازش بزرگترن، و من خودم بارها دیدم که بچه ها، حتی با تفاوت سنی هفته گی متفاوتن
و دوم اینکه شنیدم برنامه پیش دبستانی کاملا نظام منده، کتاب دارن و مثل مدرسه باید حجم مشخصی اطلاعات دریافت کنند
و سوم اینکه شرایط کاری من وآقای همسر طوریه که دردونه باید از 7/30 صبح تا حداقل 1 بعدازظهر مهد یا پیش دبستانی باشه
ایده آل ترین حال برام این بود که بفرستمش مهد، ولی نه اجباری، نه هرروز، و نه هرروز راس ساعت
هم بازی میکرد، هم کلی تجربه کسب میکرد، هم برای مدرسه رفتن و جدایی آماده میشد
نمیدونم شاید هم من زیادی حساسم:(