589
مقدمه 1. یکی از دلایل اصلی نوشتن این وب، نوشتن از رابطه خودم و مامان بود، تا اشکالاتش رو توی رابطه خودم و دردونه تا حد ممکن تکرار نکنم
مقدمه 2. یکی از اخلاقیات تقریبا بد مامان، مقایسه کردنه، مقایسه کردن شرایط خودش با همه همسایه ها، دوستان، آشناها، فامیل، مقایسه بچه های خودش با بچه های همه اینهایی که گفتم و... و ورژن جدیدش مقایسه رانندگی من با بقیه
هیچی نگفته از وقتی کنارم میشینه شروع میکنه، وای به وقتی که بگم فلان مسیر شلوغه، یا مثلا زیادی باریکه و ...
و اما:))
دردونه رو بردم توی حیاط تا بازی کنه، دوست داره بره توی کوچه بازی کنه، باتوجه به خلوتی کوچه بهش میگم من توی حیاط میمونم تو برو بازی کن، میگه میترسم اصرار فایده نداره، ناخودآگاه میگم: بچه همسایه هم میره
شروع میکنه که: تو مگه نمیگی مامان جون گفته فلانی رانندگیش از تو بهتره، مگه تو فلان کوچه نگفت برو، فلانی هم میره، مگه ... کلی مقایسه های مامانو برام مثال میزنه، اصلا ارتباطش رو متوجه نمیشم، تا میگه: مگه ناراحت نمیشی از این حرفهای مامان جون، پس چرا الان منو با فلانی مقایسه میکنی!!!