منه ی من!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۲/۰۹
    722
  • ۰۲/۰۱/۳۰
    721
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    720
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    719
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    718
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    717
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    716
  • ۰۱/۰۳/۰۹
    715
  • ۰۱/۰۲/۱۱
    714
  • ۰۱/۰۱/۳۱
    713
آخرین نظرات
  • ۱۹ دی ۰۰، ۱۳:۲۱ - دچارِ فیش‌نگار
    :)

599

سه شنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۷، ۰۸:۴۶ ق.ظ

تصور کن نیمه های شب بی جهت بیدار بشی ، و صدای پایی رو بشنوی که انگار بالای سرت یکی هست، جرات نکنی ببینی کیه، انواع فکرها به مغزت هجوم بیاره و نفست بگیره، تمام جراتت رو جمع کنی و تکونی به خودت بدی، تا شخص مورد نظر حداقل کمی فاصله بگیره ازت، ولی زهی خیال باطل

یه کم بگذره تا بتونی به خودت یه تکون اساسی بدی، و متوجه بشی صدای پایی نیست، صدای برخورد بادکولر با یه نایلکسه!!


نمیدونم چقدر طول کشید، ولی نفسم داشت می ایستاد، خصوصا که بعد از اون دزدی خیلی ترسو شدم :(

598

سه شنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۷، ۰۹:۲۲ ق.ظ

و من همچنان با گیر دادن مامان به حجاب دردونه مشکل دارم:(((

597

سه شنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۷، ۰۹:۲۱ ق.ظ

-دردونه چشماشو نیمه باز میکنه، میگه کجا میری؟   میگم نماز میخونم میام

با همون حالت خماریش میگه: انشاءالله عاقبت بخیر بشی، سلام خدا رو هم برسون     و خوابش میبره:)



-به دردونه میگم بذار یه کم بخوابم تا زمانی که برق بره

میگه: باشه، خواب خوبی داشته باشی، خوابهای خوب ببینی، عصرت هم بخیر باشه،

برق هم زود بره زود بیدار شی:)))


-یه مسافرت یک روزه داشتیم، دردونه موند پیش مامان، و باهم رفته بودن مهمونی

مامان میگه موقع رفتن نزدیک به یک ساعت رفته برای آماده شدن

که دردونه میگه: اخه داشتم خونه رو مرتب میکردم، غذا رو هم گذاشتم تو یخچال، فقط یه کم هم گریه کردم (تصور کردم از دوری و دلتنگی بوده، میگم چرا؟؟) میگه آخه میخواستم پنجره رو ببندم خاک نیاد، دستم نمیرسید...

و من ضعف میکنم براش:))

596

سه شنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۷، ۰۹:۱۵ ق.ظ

یکی از مراجعینم برام پیامک زده که چقدر شما انرژی مثبت به من دادین!!!


تو یه مغازه دارم خرید میکنم که خریداری که اتفاقی سری قبل هم با هم خرید میکردیم، میگه چقدر چهره شما انرژی مثبت داره!!


یکی از دوستان مجازی بهم پیام میده که من همیشه از تو انرژی مثبت میگیرم !!!



پ.ن. تعارف جدیده؟؟ من در جریان نیستم؟؟

595

شنبه, ۹ تیر ۱۳۹۷، ۰۹:۱۵ ق.ظ

دردونه دوتا نقاشی مزرعه توی دو صفحه مقابل دفترش کشیده، و بعد اومده برام تفاوت های دو تا نقاشی رو میگه:)))


و من ضعف میکنم:)) انقدر بی جنبه ام:دی

594

چهارشنبه, ۶ تیر ۱۳۹۷، ۱۰:۴۸ ق.ظ

اخیرا دقت کردین توی بعضی کارتون های ایرانی، مامان ها و دخترها توی خونه حجاب ندارن!!

نمیدونم چرا زیادی مشکوکم:(




بعدا نوشت: اولین باری که من این کارتون رو دیدم همون روزهایی بود که موضوع اکران نشدن فیلم کاناپه خبرساز شده بود، به نظرم اومد این نوع کارتون ها ذائقه بچه ها رو آماده میکنه، تا بعدها با فیلم هایی مثل کاناپه مشکلی نداشته باشن

593

سه شنبه, ۵ تیر ۱۳۹۷، ۰۹:۵۳ ق.ظ

یه طنزگونه بود که نوشته بود: می بریم میریزیم بیرون، می بازیم میریزیم بیرون

به دلیلش کار ندارم، ولی جالبه که اینهمه پایه ایم برای ریختن بیرون



کمی بی ربط نوشت: گاهی حس میکنم این ملت دارن برام خیلی ناآشنا میشن(شایدم این جوانها) و این برام واقعا ترسناکه:(

592

دوشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۷، ۰۹:۳۵ ق.ظ

وقتی قواعد یه بازی رو بلد نیستی، هر ازگاهی اتفاقی و به عبارتی از روی شانس موفق میشی و برندهو سرخوش، ولی مرحله بعد باز گیر میکنی

مثل زندگی.. وقتی نمیدونی روش صحیح زندگی کردن چطوره، به دستورات و راهنمایی ها هم دقت نمیکنی، مجبوری راه های مختلف رو امتحان کنی، به شانس معتقد میشی، ممکنه موفقیت هایی هم بدست بیاری، ولی بالاخره یه جا گیر میکنی

همینه که میبینی یکی در اوج موفقیت (از نگاه ما) به مرحله خودکشی میرسه



پ.ن.معلومه این روزها با دردونه بازی زیاد میکنم؟؟؟:دی

591

دوشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۷، ۰۸:۵۳ ق.ظ

یکی(تاکید میکنم یکی) از روش های رسیدن به خواسته ی یک عدد بچه دهه نودی این است که ضمیمه همه خواسته هایش به مادر دهه شصتی اش بگوید عشششقم!!  :دی

منم که جوزگیر:)))

590

سه شنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۷، ۱۲:۱۵ ب.ظ

دردونه با گوشی یه بازی میکنه که گاهی باهم انجامش میدیم، گاهی فکر میکنی بازی تمومه، و تعداد حرکات باقی مونده کافی نیست، ولی یه حرکت (حتی بدون تفکر) ماجرا رو برعکس میکنه، و برنده میشی


به این فکر میکنم که حتما تو زندگی هم از این حرکت ها هست، و خدا کنه این طور مواقع خود خدا دستگیرمون باشه

نمیدونم چقدر تا حالا موقعیت این نوع حرکت ها رو داشتم که شامل الطاف واسعه خدا بشم و خودم ارادی یا غیرارادی موقعیت سوزی کردم:(