منه ی من!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۲/۰۹
    722
  • ۰۲/۰۱/۳۰
    721
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    720
  • ۰۱/۱۲/۰۷
    719
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    718
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    717
  • ۰۱/۰۳/۲۹
    716
  • ۰۱/۰۳/۰۹
    715
  • ۰۱/۰۲/۱۱
    714
  • ۰۱/۰۱/۳۱
    713
آخرین نظرات
  • ۱۹ دی ۰۰، ۱۳:۲۱ - دچارِ فیش‌نگار
    :)

456

چهارشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۹:۱۱ ق.ظ

داشتم از پاساژ بیرون می اومدم، که دختر بچه ای وارد مغازه اسباب بازی فروشیی شد، پدرش به سرعت دستش رو گرفت و کشیدش بیرون، فاصله مغازه تا پیاده رو، هم چنان پدره دخترش و روی زمین میکشید، توی پیاده رو دیگه بغلش زد، و دست و پای بچه بود که ولو بود تو هوا، و صدای گریه اش هم...


هیــــــــــــچ قضاوتی نمیکنم، شاید بچه واقعا زیاده خواه بود، شاید پدره واقعا خسته بود و هزارتا شاید دیگه

ولی اون لحظه خداروشکر کردم که جای اون پدر نیستم، که احتمالا خودش هم راضی به این رفتار نبود

455

چهارشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۹:۰۶ ق.ظ

خانم های خونه

چطورشما آشپزی میکنید و همسرتون تلویزیون می بینه

گردگیری میکنید و همسرتون تلویزیون می بینه

خونه رو مرتب میکنید و همسرتون تلویزیون می بینه

بچه بازی میکنید و همسرتون تلویزیون می بینه

لباس می شورین، اتو کشی میکنید، شست و شو میکنید و...      و موقعیت همسرتون همچنان ثابته؟!!!


یعنی من کم تحملم؟؟؟



پ.ن. البته خداییش آقای همسر تا این حد هم ثابت نیست، هر ازگاهی چایی یا خوراکی میخوره:دی

454

يكشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۲۵ ق.ظ

دردونه با خواهرزاده ام بازی میکنه:)

453

يكشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۲۰ ق.ظ
از اونجا که انگار هرروووووز باید یه مدتی رو پای گاز باشم، وگرنه میزان گاز خونم میاد پایین!!،  و با توجه به اینکه ناهار فردا  رو داشتیم، تصمیم گرفتم تنها خوراکیی (غیراز غذا) که آقای همسر نسبت به طعمش ابراز علاقه کرده رو درست کنم: دونات
ایضا از اونجا که دردونه نذاشت بخوابم، از فرصت استفاده کردم و خریدم خودم کردم
تصور کن با کلی خستگی از کار بیرون و خرید و بی خوابی، ذوق زده که اووووووه دارم خوراکی موردعلاقه اش رو درست میکنم، مشغول باشی که یه هو با حالتی خنثی بگه: دونااااااااات؟؟ چطور؟؟ دردونه خواسته؟!!!
و تو یه هو نوک آوت بشی:دی
البته ما که به روی مبارک نیاوردیم، چون از مرحله دلخورشدن و کنارگذاشتن کار گذشته بود و نمیشد این همه مایع رو اسراف کرد، ولی در پایان یادآوری نمودیم که برای پدر و دختر چی درست کردمممم:دی



یعنی تا مدتها اسم دونات بیاد جیییییییییییغ میکشم، گفتم باشم، از بس خسته شدم:)))

452

چهارشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۶، ۰۳:۲۰ ب.ظ

بدون هیچ هدف خاصی عکس ژله ها یا دسرهامو به اشتراک میذاشتم

به نظرخودم همین که شخصی نیست و اکانتم هم هیچ ردی از من درش نیست، کافی بود

تاااا اینکه مردی برام کامنت داد: خوش به حال همسرت!!!

شاید باید مغرور میشدم یا ذوق زده!! ولی بدجور حالم گرفت!

451

چهارشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۶، ۱۲:۱۴ ب.ظ

چقدر بعضی وبلاگها خوبن، و چقدر حال آدمو خوب میکنن، گاهی انگار روزیته که بهت میرسه

اوصیکم به:


http://yaretalabeh.mihanblog.com

450

چهارشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۶، ۰۸:۲۹ ق.ظ

وقتی مراجعه کننده ای میاد که نگاهش به زمینه، و با دستپاچه گی سوال می پرسه، حس خوشایندی دارم

به همون نسبت

وقتی مراجعه کننده ای میاد که نگاهش رو می دزده، انگار که اکراه داره با یه چادری همکلام بشه، حسم ناخوشاینده!!



ما به اصطلاح مدرنیته!! شده ایم!!

449

دوشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۳۸ ق.ظ
دردونه خیلی که احساساتی میشه میگه: تو مامان  خیلی خوبی بودی، یا خدارو شکر که همچین مامان خوبی داشتم و ...
کلا فعل ماضی استفاده میکنه:دی
خدا مرا بیامرزد:)))

448

چهارشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۶، ۰۸:۲۳ ق.ظ

به کادو خریدن نرسیدم، ولی ناهار مورد علاقه اش رو پختم و کیک و ژله درست کردم و یه هویی شب رو کردم:دی

جالبیش این بود که تصور میکرد ژله ها برای خودمون نیست:))


گرچه از صبح تا شب یه سره راه رفتم و حسابی خسته شدم، و گرچه ذوق زدگی چندانی از طرف ایشون ندیدم، ولی راضی ام

447

دوشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۶، ۱۲:۱۱ ب.ظ

نیازمند ایده جهت برگزاری روز مرد هستیم!!


زود یادم افتاده، نه؟؟؟:((